مشاعره فی البداهه و یا زمزمه های درونی ودلنوشته های موزون ایران فرومیها

First topic message reminder :

سلام دوستان

دوستان وهمراهان عزیزه ایران فروم در این انجمن اشعار ودلنوشته های قرین به موزون خود را جهت اشتراک با دوستان خود

ومحک طبع زیبا وکلک زرنگار ایران فرومی های عزیز تحت عنوان بداهه سرایی با هم به نمایش میگذاریم]

شروع از خودم :

سلام من به همراه نسیم باد می اید

مزین گشته از جان و به سوی یار می اید



Last edited by hiran on Tue Jun 08, 2010 11:52 pm; edited 2 times in total

هر نفس عشق تو را از جان تقاضا می کنم
آری آری از فغان خونابه سیلان می کنم

می شد شاد هم بنویسیااااا

احمد آقا اگه شعرتو اینجور می گفتی به نظر من بهتر بود .البته ببخشید که جسارت می کنم عزیز:
هر نفس عشق تورا از جان تقاضا می کنم
آری آری از غمت خونابه بر پا می کنم
برای اینکه تقاضا را با "برپا" قرینه بکنید
اما تقاضا اصلا" با سیلان جور درنمیاد
بازم عذر می خوام که فضولی کردم

آقا معین من شرمندتون هستم
باور کن من که شاعر نیستم
اینا رو میگم تا تو جمع شما جایی داشته باشم(هر چند میدونم مسخره آمیزم)

اگر چه تقاضا هم وزن برپا نیست
و تقاضارا اگر هجی کنیم به اصطلاح بخش کنیم
سه بخش می شود ، اما برپا دو بخش است
ت َ ق ا ض ا
ب َ ر پ ا
تفاوت از زمین تا آسمان است

نه عزیز شما رو نگفتم
با سهیل خان بودم

آخه می خواستم کلمه ای پیدا کنم که معنی جاری شدن بده
ولی شما درست میگید
چشم

خواهش می کنم ، بنده هم متوجه شدم که چه منظوری رو در مفهوم شعرتون دنبال می کنید ، اما موضوع ساختار شعره . به نظر من انسان اول ساختار رو یاد بگیره ، معنی و مفهوم یواش یواش جای خودش رو باز می کنه
با سپاس از توجهتون استاد عزیز

احمد آقا اگه نتونستید از سایتی که گفتم دانلود کنید بگید من دارم واستون تو فروم بنویسم

خیلی ممنون میشم آقا معین

یعنی از اون جایی که توی "من غلام قمرم" گفتم نتونستید بگیرید و الان بزارم؟
خوب بگید کدومش رو می خواهید؟

بار دیگر اتفاق دوستان بر پا شده
کوری چشم رقیبان دور دور ما شده
دست در دست حبیب و خار در چشم رقیب
بعد فیلترصفحه ایران فروم خوانا شده

هیچ کس را یاری حجران نباشد در فروم
زانکه ایشان با هم اند،گسترده در این مرز و بوم

مرانم زخود ای همه جان و تن
بپوشانم از عشق وگُل پیرهن

ناله بس بسیار است وزفراق همنشینان ره اوارگی
چون شده ف ی ل ت ر فروم رفیقان را چه شد
ان همه شوخ وشنگولی مستان را چه شد

در این دنیای بی سامان ، ره سامان نمی یابم
که هرگز مهربانی را ز خود کامان نمی یابم

من که فیلتر شده ام پس تو چرا مسدودی
عقل مسدود تو را پس زچه رو محمودی

یک شبی محمود لیوانش را شکست
بی جوراب دم در ممد نشست
سوز ان شب مست مستش کرده بود
فارق از خواب ریاست کرده بود
گفت ای ممل از چه بارم کرده ای
بر دل مردم خرابم کرده ای
خسته ام زین حرف داغونم نکن
من که محمودم تو مغرورم نکن
مرد این دولت دگر نیستم
این تو و کابینه ات من نیستم
گفت......

مرا می بود عشقی در جوانی
که دل در دست او بودش زمانی
دل من شد پی آن یار دیگر
که سوزاندش خدای آن فلانی

دفتر 100 برگ و یک خودکار بیک فرسوده ام
تا که بیتی فی البداهه بهر خود بسروده ام

مرا تنها گذارید با دل تنگ
زنید بر صفحه ی قلبم دوصد چنگ
نهانم گر نسازید از خلایق
همی دانم که بی جانم چو یک سنگ

مرا جانی و دلداری الف را گر تو برداری
الف ارزی بنزد من الف را گر تو برداری

آقا شاهین باید " گاف" می دادید!!
نه اینکه به راستی گاف بدید ها ، منظورم اینه که باید با حرف گاف می آغازیدید
شعره دیگه آدمو جو گیر می کنه

گرسنه ام گرسنه ام بخدمتم قیام کن
به یک قدح زلعل لب ضیافتت تمام کن

گویا همزمان کامنت دادیم اینه که گاتی پاتی شد

نمی دانم که این شعر ها کجایند ، از کجا آیند
یکی با گاف یکی با نون یکی بی نون به جا آیند
عشق کردی حاج احمد؟

سلام آقا سهیل
حالا چرا حاج احمد ما که حرفی نزدیم
دیری است که در این دیر مغان سرگشته ایم ما
بر هر دری که رسیم ، قفل سربسته ایست آن

سلام علیکم یا احمد آقا ، لفظ حاج احمد که خود استادید و برما منت دارید و سروری ؛ فقط برای تعریض نیست و اینجا من برای تفخیم و تکریم و احترام گفته ام و جز این نیز در ذهن نکاشته ام ، و اما چون از شعر خودم خوشایند گشتم به ایهام و استعارت و صناعاتی که به کاربردم ، یه کم دیگه از خودم تعریف بکنم و تقدیرنامه ای هم برای خودم تقریر ؛ به همین جهت ذوق زده شدم و این گونه سخن راندم که رجاء واثق دارم خدای ناخواسته حضرتعالی آن را اسائه ی ادب به ساحت اقدس و مکرمتان تلقی نفرموده ، بر این بنده ی عاصی ببخشایید.

چاکریم آقا سهیل
اینجوری که حرف میزنید فکر میکنم دارم با خواجه حافظ شیرازی صحبت میکنم
سلامتون رو حتما بهش میرسونم (البته اگه باهاش قهر نیستید) ما هم مثل شما همیشه مشعوف سخنوری های جنابعالی هستیم
صحبت کردن با شما واسه ما مایه مباهاته آقا سهیل

خواهش می کنم جناب احمد آقا ؛ ما خاک پای حضرت لسان الغیب را توتیای چشممان می کنیم ، سلام این حقیر رو به بارگاه پر شوکت و جلال حضرتشون برسونید و بفرمایید که گوشه ی چشمی هم به این درویش بی نوا داشته باشند،
ما نیز از مصاحبت و مجالست با ادیب و نکته پردازی همچون حضرتعالی مسرور و مفتخریم
ما چاکر و مخلص و حاجب آستان شمائیم قربان
ولی داداش احمد چه ماچ آبداری دارید از ما می گیرید ، خوشمان آمد

لب مستمندم ای جان به لپت نیاز دارد
گر از این درم برانی به کجا نیاز آرد؟

خدایا این نیاز احمدی را به نظر اجابتی کن
وز برای دَم ِ عاشق ، ز لُپَش حکایتی کن

د باید میدادید گیم اور شدین

آقا سزار بحث عشقولانه این چیزا رو نمیفهمه


دیدی که تب عشق دگر بار چه ها کرد
سلطان سخن گشت به یک بوسه بدهکار

AHMAD_NOMAD wrote:

آقا سزار بحث عشقولانه این چیزا رو نمیفهمه


دیدی که تب عشق دگر بار چه ها کرد
سلطان سخن گشت به یک بوسه بدهکار

ممنون از لطفتون احمد اقا لطف داری شما?

رهی می گویمت تا پند گیری و دست بداری
زهرچه بوسه و کام و دگر ، بیهوده انگاری

شاهین wrote:

گرسنه ام گرسنه ام بخدمتم قیام کن
به یک قدح زلعل لب ضیافتت تمام کن

ایول شاهین خان

جناب حیران ما شاگردی درگاه اساتیدی همچون شما رو می کنیم

آقا حیران مسخره میکنید قربان
من و پای بقیه دوستان نگذارید لطفا
جدی میگم من انگشت کوچیکه هیچ کدوم از بچه های اینجا نمیشم
من و چه به شاعری
ما باید یریم آجرمون رو بندازیم بالا

یاریم کن تا که بر سلطانیت بنده شوم
حاجت دل گیرم و یک بوس مهمانی شوم

مرا به بوسه ای اگر دوباره خام میکنی
لبان خسته ی مرا تو التیام میکنی

اول چاکر آقا شاهین از بچه های گرم ونیمه همشهری خودمون
یار دیرینه در این دیر مقامی دارد
ور نه هر رهگذری در دل ما سکنی کرد

دل ما جز به نسیمی زدرش خوشدل نیست
خاصه گر احمدی و تربت شیرازش باد

ما مخلصیم.

دل اندر طاعت لطفش سپردم بی کم و بیش
نباشد دل سپردن جز به تکریم دل خویش

شاد زی سلطان هفت افلاک در شعر و ادب
ای سهیل خوش نشین مسند بزم و طرب

بر آنم که روزی زنم نقش جان
به روی گنبد آسمان جهان

به شهپر تو ، ذروه ی آفاق زمین ِ آسان است
که سلطانی زچنگ ِ سخت شاهینش هراسان است ،

تا مرا یار تویی زین سه عدو باک نبود
گفت بدخواه و بد چشم و سعایای حسود

سلام ولی فایزه خانم

میگن برترین نشان تایید سکوت است

وسکوت در شب بیشتر سراغ ما میاد تا های وهوی

فرک کونیم منظورش سالواتوره ؟!!

تیره شد دل من زین هوای مه آلود شهر
امید که بیاید نسیمی از مشرق دهر

من که حیرانم ز حیران ماندنت حیران
تویی استاد معنی پس چرا حیرانیت بینیم؟
البته قبل هر حیران میبایست کلمه استاد رو اضافه میکردم اما وزن به هم می خورد اگر چه امیدوارم استاد ما رو ببخشند

مرادف شده ست ردف حُسنت بالتوازن قلبی
هلا مجنون که در حُسنت به صحرا لا مکان باشد

در پی خوبان بسی گشتم جهان را کس نبود
تا بگویم شرح احوال دل غم دیده ام