نویی که نمی شناختمت... *

تا اینکه ...

به دار الکفر ممنوع ورود شدی !

بیشتر سرمایه ها و ردیف بودجه های مصوب برای شعر اصیل انقلاب ، به سمینارها و سمپوزیوم ها و کنگره ها و کنقرانس ها و... و به قول امروزی ها همایش های پر از اسراف و تبذیر و بی حاصل مثلا فرهنگی - هنری و چاپ کاتالوگ ها و بولتن های لوکس و چهار رنگ بی خاصیت و یکبار مصرف اختصاص داده شد.
یعضی دستگاه ها هم که بعد از انقلاب به وجود آمدندو خود ، به عنوان نهادهای هنری - تبلیغاتی این انقلاب مطرح شدند ، زدند به بی راهه ی فرو رفتن در مسائلی که بیشتر در حوزه ی مسئولیت وزارت بازرگانی و وزارت مسکن و شهرسازی است، تا یک نهاد مدعی ترویج اندیشه و هنر اسلامی!
من از بیان حرف حق پروایی ندارم و خوفی هم ندارم که اگر به خوشایند این حضرات حرف نزنم نان نداشته ام آجر شود!
همین قدر گفته باشم یکی از همین قماش دستگاههای متولی اندیشه و هنر اسلامی، یکبار عکس العمل تندی را نسبت به من نشان داد... حقوق ام را قطع کردند و ضمن ارسال یک دستورالغمل اکید، مرا به صحن و سرای دستگاه شان ممنوع الورود فرمودند!

یک بیت نثارشان کردم و سپردم شان به قهر مولا علی(ع) که:
از آن روزی که در خون پرگشودم به دارالکفر ممنوع الورودم
شاعر بسیجی ، یعنی دعبل خزاعی، کمیت اسدی ، سید حمیری. یعنی حنجره ی آرمان های اهلبیت و آل الله. کلمات شاعر بسیجی باید بسیج بشوند در راه دفاع از امت مظلوم خاتم الانبیا ( ص ) علیه دز بوسنی ، افغانستان ، لبنان و فلسطین . این ، حداقل فلسفه وجودی یک شاعر بسیجی است .
* به بهانه پنجمین سال پاسداشت یاد و خاطره شاعر بسیجی محمدزضا آقاسی و سالهای تلخی که به پاس سیاستهای فرهنگی دولتهای اصلاحات و سازندگی بر هنرمندان منعهد انقلاب و جنگ گذاشت ...
که این ایام سخت و تلخ و با بهتر می توان گفت سالهای تیعید هنر انقلابی و متعهد و ممنوع التصویر بودن نام آورانی به مانند سید مرتضی آوینی و محمدزضا آقاسی بود ...
ولی دیروز در قطعه ٢۵ بهشت زهرا برخلاف تلاس متولیان فرهنگی سالهای سخت هنر انقلابی غبار از چهره آن برداشته شد به گونه ای که دوباره شناختم این شاعر دل سوخنه اهل بیت و انقلاب را ...
[You must be registered and logged in to see this link.]