استعمار هم مثل خیلی از واژه هایی که در زبان ایرانی وارد شده ، عربی است و ریشه ی آن عمران و آبادانی است ، تعمیر کردن و ترمیم خرابی ها و کمک به توسعه ی منابع انسانی برای رسیدن به فرهنگ و تمدنی مشترک ، امر مورد توافق استعمار گران است که از آن
نتیجه ی غارت و چپاول منابع و منافع شخصی دیگران برمی آید .منظور از شخصی در اینجا ( شخص حقوقی است و نه حقیقی ) در زمان رومیان ، کلونی قطعه زمینی کشاورزی و در مالکیت خصوصی بود. این واژه بعدها در معنای یک موءسسه تجاری یا کشاورزی در یک کشور خارجی ، به کار آمد. در بعضی از زبان ها ، از جمله زبان کاستیلان ها در امریکای لاتین ، هنوز هم مفهوم استعمار به معنای فتح سرزمین های تازه و استقرار تاسیسات کشاورزی در آنان است . امروزه ، این واژه بیش از آن که استقرار یک گروه از انسان ها را درسرزمینی تازه برساند ، اشغال یک سرزمین خارجی را با توسل به قدرت نظامی - سیاسی نشان می دهد. کشور فاتح دولت استعمار گر و کشور به بند کشیده شده ، مستعمره خوانده می شود.
هرچند همواره ، استعمار به معنای استقرار گروه هایی چند در کشورهای بیگانه به منظور ایجاد امکانات تجاری وجود داشته است ولیکن ، امر استعمار خاص ِ زمان جدید است و ابتکاری از جانب اروپاییان شناخته می شود که از قرن پانزدهم تا حدود اواسط قرن بیستم ادامه یافته است . توفیق استعمار ، چه در گذشته و چه در دوران معاصر ، قبل از همه مدیون ترقی فنی در زمینه ی دریانوردی ( بین ونیزی ها و پیدایش موسسات تجاری و مالی در کشورهای دیگر ) و در مرحله دوم ، پیدایش فنون نو درحمله ودفاع بوده است . از آغاز دوران صنعتی ، استعمار همچون ضرورتی هم در جهت تامین مواد اولیه لازم برای صنعت و هم به منظور یافتن بازار فروش برای کالاهای تولید شده در کارخانه های صنعتی در بازارهای وسیع ، شناخته شده است .
استعمار اشکال گوناگونی دارد که عبارتند از :
الف : استعمار مبتنی بر اشغال سرزمین های تازه همراه با اخراج یا قلع و قمع بومیان
ب: استعمار مبتنی بر بهره کشی یا استثمار: گروهی خارجی بر بومیان فرمان می رانند و ثروت کشورشان را به یغما می برند.
ج: استعمار مختلط: گروه های خارجی ( اروپایی ) به طور مستقیم به بهره برداری از ثروت ها می پردازند ، اما بعضی از آنان از بومیان نیز در این جهت استفاده می کنند.
براهینی چند در جهت توجیه " حق استعمار" مطرح شده اند که اغلب قابل قبول نیز نیستند. انگیزه های عقیدتی و اخلاقی بسیار ، متکی بر این اندیشه که باید بومیان را آموزش داد و موجبات تطور جامعه آنان را فراهم ساخت و هم چنین منبعث از عقاید مبتنی بر برتری نژادسفید، بسیاری از تهاجم ها و سلطه ها را مشروعیت بخشیده اند . با این همه ، نمی توان گفت که هر استعماری به خودی خود ، کاملا" منفی بوده است . از نظر تاریخی ، استعمار از جهاتی مثبت شناخته می شود . چه ؛ دست کم موجبات بروز آگاهی از وجود یک کشور سرکوب شده را فراهم ساخته است . نظریه ای که در آن به توجیه استعمار پرداخته می شود ، موسوم به استعمارگری است که هم یک آیین و هم شیوه ای را در عمل می رساند که توسعه سیاست های استعماری را موجب گردیده است .
امروزه اشکال استعمار به طور کلی تغییر یافته و روش های آن به گونه ای است که به آن نئو کلنیالیزم یا استعمار جدید می گویند که از شکل تهاجم و تسخیر سرزمین های دیگر خارج و هویت تهاجم فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی به خود پیدا کرده است .