[You must be registered and logged in to see this image.]
وقتي كاري از دست شما ساخته نيست، از «پا»هاتون كمك بگيريد.
هر كس «ساز» خودش را مي زند، اما مهم شما هستيد كه به هر سازي نر/ق/صيد.
سعي كن مثل برق زندگي كني، چون عمر مثل باد مي گذرد.
با عطسه اي در رويا، گلهاي پيراهنش پرپر شد.
بعضي ها خوب حرف مي زنند و بعضي ها حرف خوب مي زنند.
به محض اين كه غم ترور شد، فرصتي براي حضور لبخند به وجود آمد.
وقتي زندگي اش به آخر خط رسيد، عزرائيل به گردنش مدال آويزان كرد.
تصميم داشت با يك گل به خواستگاري دختر مربي فوتبال برود.
عاشق معشوق بزرگش را در دل كوچكش جاي داد.
چون دل و دماغ نداشت، در انظار ظاهر نمي شد!
وقتي رؤياهايش به پايان رسيد، ترمز دستي قطار را كشيد.
كشمش، انگور بازنشسته است.
«فقير» يك حرف از «غني» بيشتر دارد.
عقب ماندن از جهان را فقط با توقف زمان مي توان جبران كرد.
بعضي ها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضي ها مشغول ساخت وپاخت.
قلم پاچه خوار هميشه نوکش چرب است.
تصوير آتشفشان دستم را سوزاند.
دستهايم حرفهاي زيادي براي گفتن دارد.
فکر نان باش که خربزه گران است .
زنها براي اين آفريده شده اند که نگذارند سرمايه شوهرشان تمرکز پيدا کند
.
از گرسنگي زبان مادريش را خورد.
وقتي قمارباز دلش را باخت از بانک وام ازدواج گرفت.
وقتي آخرين نگاهش را ذخيره نمودم قلبم ويروس گرفت
.
ابرها براي تباني با خشکسالي قرص ضد بارداري خوردند.
نقاش فقير خجالت ميکشيد.
در جشن تولد مرگم زندگي دعوت نداشت.
پرنده خيالم قصد پروازهاي برون مرزي دارد.
هنوز حقوق بشر پرداخت نشده ، تورم چند برابر شد.
شنبه روي جلد هفته است ، پنجشنبه پشت جلد و جمعه ضميمه ي مزخرف آن
وقتي كاري از دست شما ساخته نيست، از «پا»هاتون كمك بگيريد.
هر كس «ساز» خودش را مي زند، اما مهم شما هستيد كه به هر سازي نر/ق/صيد.
سعي كن مثل برق زندگي كني، چون عمر مثل باد مي گذرد.
با عطسه اي در رويا، گلهاي پيراهنش پرپر شد.
بعضي ها خوب حرف مي زنند و بعضي ها حرف خوب مي زنند.
به محض اين كه غم ترور شد، فرصتي براي حضور لبخند به وجود آمد.
وقتي زندگي اش به آخر خط رسيد، عزرائيل به گردنش مدال آويزان كرد.
تصميم داشت با يك گل به خواستگاري دختر مربي فوتبال برود.
عاشق معشوق بزرگش را در دل كوچكش جاي داد.
چون دل و دماغ نداشت، در انظار ظاهر نمي شد!
وقتي رؤياهايش به پايان رسيد، ترمز دستي قطار را كشيد.
كشمش، انگور بازنشسته است.
«فقير» يك حرف از «غني» بيشتر دارد.
عقب ماندن از جهان را فقط با توقف زمان مي توان جبران كرد.
بعضي ها مشغول ساخت و ساز هستند و بعضي ها مشغول ساخت وپاخت.
قلم پاچه خوار هميشه نوکش چرب است.
تصوير آتشفشان دستم را سوزاند.
دستهايم حرفهاي زيادي براي گفتن دارد.
فکر نان باش که خربزه گران است .
زنها براي اين آفريده شده اند که نگذارند سرمايه شوهرشان تمرکز پيدا کند
.
از گرسنگي زبان مادريش را خورد.
وقتي قمارباز دلش را باخت از بانک وام ازدواج گرفت.
وقتي آخرين نگاهش را ذخيره نمودم قلبم ويروس گرفت
.
ابرها براي تباني با خشکسالي قرص ضد بارداري خوردند.
نقاش فقير خجالت ميکشيد.
در جشن تولد مرگم زندگي دعوت نداشت.
پرنده خيالم قصد پروازهاي برون مرزي دارد.
هنوز حقوق بشر پرداخت نشده ، تورم چند برابر شد.
شنبه روي جلد هفته است ، پنجشنبه پشت جلد و جمعه ضميمه ي مزخرف آن