درباره اسرار قيام , ركوع و سجود در نماز توضيح دهيد.
براى توضيح اين جواب، از كتاب آداب الصلاه حضرت امام خمينى (ره) نقل مى كنيم حضرت امام فرمودند: بدان كه اهل معرفت قيام را اشاره به توحيد افعال دانند؛ چنانچه ركوع را به توحيد صفات، و سجود را به توحيد ذات اشاره دانند. اما بيان آن كه قيام اشاره به توحيد فعلى است آن است كه در خود قيام وضعا، و قرائت لفظا اشارت به آن مقام است: اما اين كه قيام وضعا اشارت به آن است اين است كه در آن اشارت به قيام عبد به حق و مقام قيوميت حق است كه آن تجلى به فيض مقدس و تجلى فعلى است و در اين تجلى مقام فاعليت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلى فعلى و مضمحل در تحت كبرياى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در اين مقام آن است كه اين لطيفه الهيه را به ياد قلب آورد و ترك تعينات نفسيه را هر چه بتواند بكند و حقيقت فيض مقدس را به قلب تذكر دهد و نسبت قيوميت حق و تقوم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون اين حقيقت در قلب سالك متمكن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد» و انت اثنيت على نفسك؛ تو همچنان كه خود را ستوده اى «و» و اعوذ بك منك؛ از تو به تو پناه مى برم «به بعض مراتب براى او مكشوف شود،(1). و بعضى از اسرار صلوه را قلب عارف دريابد. و همچنين حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در كتاب گرانسنگ اسرار الصلوه مى فرمايد: و اما قيام، حقيقت قيام عبارت از ايستادن در پيشگاه پروردگار براى ادائ حق عبوديت و بندگى او و جلب خيرات پروردگارى، و انس گرفتن با او و لذت بردن به مخاطبات و گفتگوى با او در كلام، و به مناجات با او در دعا و چاره كار براى توقف طولانى خود در روز قيامت و دفع هول و هراسى كه در انتظار انسان هست مى باشد و مى بايست كه انسان از اين كه در نماز مى بايست بر هر دو پا بايستد به اين حقيقت پى ببرد كه مسلمان بايد در مقام خوف و رجائ باشد و از پايين افكندن سر در هنگام نماز، الزام قلب را بر تذلل و خشوع و تواضع و دورى از رياست طلبى و خودبزرگ بينى فهم نمايد و بداند كه در فرداى قيامت او را در پيشگاه ذات اقدس خود ايستادنى است كه چگونگى آن را اين ايستادن تعيين مى كند، و لذا سزاوار است كه انسان آن چه در توان دارد در تصحيح قيام نماز خود، بكار گيرد و بداند كه تمام پنهانى ها و خاطرات و ضمايرش نزد حضرت حق مكشوف و آشكار است، و پروردگار حتى به چيزهايى كه خود از آن بى خبر است و در باطن اوست آگاه است، و لذا خيلى مراقب باشد كه مبادا باطنش مخالف با رضاى پروردگار باشد، و بناچار در چنين مقام خطيرى تواضع و فروتنى او لااقل همچون تواضع در محضر سلطانى از سلاطين دنيا خواهد بود، چگونه كسى كه در مقابل حاكمى قرار مى گيرد مراقب تمام حركات و گفته هاى خود مى باشد، كه مبادا سخنى بر خلاف رضاى او بر زبان آورد، و يا از معناى آن چه مى گويد، غافل باشد و يا اشارات مخاطبات سلطان را در نيابد، و خدايى كه ملك الملوك و جبارالجبابره است هرگز نزد مسلمان از بشرى مثل خود بى مقدارتر نخواهد بود «،(2). و اما قيام و سربرداشتن از ركوع، نيت انسان در انجام اين عمل مى بايست كه اين باشد كه پس از خضوع و خشوع و تواضع در برابر پروردگار بحول و قوه او بر دشمنان او گردن افرازد، و برترى جويد، و در هنگام گفتن تكبير آن، دست ها را كه بلند مى كند از تواضع و فروتنى در مقابل دشمنان خدا تبرى بجويد، و مستحب است كه در هنگام ركوع پشت خود را صاف نگه دارد و گردنش را بكشد به اين نيت كه من به تو ايمان آورده ام گرچه گردنم را بزنى، سپس سر را بلند كند به اين اميد كه خضوع و خشوع و تسبيح و حمدش قبول درگاه الهى شده باشد، و با حول و قوه او بر دشمنان او غالب آيد، و اين اميد را با اين ذكر كه
بر زبان مى آورد كه» سمع الله لمن حمده؛ هر كس كه حمد و ستايش حضرت حق كند خداوند آن را مى شنود «تائكيد نمايد. سپس خضوع و خشوعت را نسبت به پروردگار با گفتن اين ذكر كه:» اهل الكبريا و العظمه و الجود و الجبروت «زيادتر نما، به عبارت ديگر پس از اين كه براى عبوديت و بندگى خدا قيام نمودى، اين قيام اقتضا مى كند كه براى خود در قيام به عبوديت و بندگى او حول و قوه اى ببينى با انجام رجوع تبرى به جويى و با اين عمل او را از اين كه برايش در حول و قوه شريكى باشد منزه بدانى و اقتضاى اين امر اين است كه تو با اينكه در مقابل او ذليل و خاضع و خاشع هستى بر دشمنان او و دشمنان دوستان او بحول و قوه او برترى و تفوق داشته باشى. «،(3).
پىنوشت
(1)) خمينى، روح الله، آداب الصلوه) آداب نماز (؛ موئسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى) س (، چ سوم، 1372، صص 146 و 741)
(2)) ملكى تبريزى، حاج ميرزا جواد؛ اسرار الصلوه؛ انتشارات پيام آزادى، ج اول، 1363، ص 323)
(3)) همان، ص 224)
فلسفه اركان اصلي در نماز چه مي باشد؟
قيام: «بدان كه اهل معرفت قيام را اشاره به توحيد افعال دانند چنانچه ركوع را به توحيد صفات، و سجود را به توحيد ذات اشاره دانند.
اما بيان آن كه قيام اشاره به توحيد فعلى است آن است كه در خود قيام وضعا و قرائت لفظا، اشارت به آن مقام است: اما اين كه قيام وضعا اشارت به آن است اين است كه در آن اشارت به قيام عبد به حق و مقام قيّوميّت حق است كه آن تجلّى به فيض مقدس و تجلّى فعلى است، و در اين تجلّى مقام فاعليّت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلّى فعلى و مضمحل در تحت كبرياى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در اين مقام آن است كه اين لطفيه الهيه را به ياد قلب آورد و ترك تعنيّات نفسيّه را هر چه بتواند بكند و حقيقت فيض مقدّس را به قلب تذكّر دهد و نسبت قيّوميّت حق و تقدّم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون اين حقيقت در قلب سالك متمكّن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد. و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد «و انت كما اثنيت على نفسك تو همچنان هستى كه خود را ستودهاى، از دعاى پيغمبر اكرم (ص) در سجده،(1) «و اعوذ بك منك از توبه تو پناه مىبرم»،(2).
و بعضى مراتب براى او مكشوف شود و بعضى از اسرار صلوة را قلب عارف دريابد چنانچه در نظر نمودن به محل سجود، كه تراب است و نشئه اصليّه است، و در خاضع نمودن رقبه و سر به زير انداختن كه لازمه آن است، اشاره به ذل و فقد امكانى و فناى تحت عزّ و سلطان كبريا است «يا ايّها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد اى مردم شماييد نيازمندان به خدا و خداست بىنياز ستوده»،(3).
فلسفه نيت: «بطور اختصار، عنصرى كه به عمل انسان، بها مىدهد، نيت و انگيزه و هدف اوست. از همين رو، در آيات قرآن، كلمه «فى سبيل الله، فراوان به كار رفته) 70 بار) و اين هشدارى است كه انسانها مواظب اعمال و نيّات خود باشند كه در راه خدا باشد، نه براى غيرخدا يا انگيزههاى نفسانى، مانند جاده خطرناكى كه تابلوهاى هشداردهنده فراوانى در آن نصب مىكنند، بندگى خدا راهى است كه لغزشگاههاى فراوانى دارد و اين همه تأكيد، هشدار براى دورى از انحرافها است. بخصوص در عبادات، كه بدون «قصد قربت» و نيّت خدايى ارزش ندارد. نيّت ركن عبادت است. اگر عملى بدون نيّت انجام شود، يا نيّت غيرخدايى داشته باشد، باطل است. نيت، اصل و اساس عمل است. مقدسترين كارها بخاطر نيت بد فاسد مىشود و سادهترين كارها، با نيّت خوب، ارزشى بسيار پيدا مىكند.
نيّت خدايى، عامل جذب الطاف الهى است. هر كه در راه خدا تلاش كند خداوند هم راههاى خودش را به او مىنماياند: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»،(4). و نيت شرط قبولى عمل است. امام صادق (ع) از قول خداى متعال نقل مىكنند و مىفرمايند: «لم اقبل الّا ما كان خالصا لى جز آنچه را خالص براى من مىباشد، نمىپذيرم»،(5).
فلسفه تكبيرة الاحرام: پس از نيت كه تصميم بر انجام عبادت براى خداوند است و برپايى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مىشويم. همراه با «حضور قلب» و آمادگى روحى و توجّه كامل به پروردگار، تكبير مىگوئيم. اين توجّه و حضور دل، همچون روح براى نماز است.
خدا برتر و بزرگتر از فكر و خيال ما و برتر از توصيف با قلم و بيان ماست. عظمت او، فراتر از درك و شناخت و تصوّر ماست. هرچه را اراده كند، در همان لحظه انجام مىگيرد. فرمانش مطاع است. پديدهها و انسان را از نيستى به وجود آورده، همه را روزى داده، هدايت كرده، بازگشت همه به سوى اوست و جان و هستى همه جانداران و جمادات، در دست قدرت اوست. اوست كه عزّت مىبخشد و ذليل مىكند، بىنياز است و همه به او محتاجند، انسانها را در رحم مادران، تصويرگرى مىكند، غرائز هدايتگر را در فطرت آنها به وديعت مىگذارد، بيمارىها را شفا مىدهد، ناتوان را توان مىبخشد، همه چيز مردنى و فانى است مگر ذات او. در قيامت، حساب و كتاب و پاداش و كيفر همه، با اوست. آن روز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و ديگران را كارى ساخته نيست و آنانكه به درگاه غيراو روى آوردهاند،
باخته و زيان كردهاند»،(6).
نمازمان با نام چنين خداى عظيمى، شروع مىگردد. الله اكبر، شعار برترى و اعتلاى مكتب و عقيده ماست. نماز با «الله اكبر» شروع مىشود و با «رحمةالله» ختم مىگردد. نمازى كه با نام «الله» آغاز مىشود، نه مثل بتپرستان و مسيحيان و طاغوتيان، كه با نام بت، يا نام عيسى (ع) يا طاغوتها و شاهان، كار را شروع مىكنند»،(7)
«نمازى كه همراه با الله اكبر است، و اين شعار، كه خط بطان بر باطنها و قدرتهاى پوچ مىكشد. و اين شعار، در طول نماز تكرار مىشود و رمز رشد و تربيت ما در ابعاد معنوى، در سايه همين تكرارهاست. خدا بزرگتر از همه چيز است. بزرگتر از آن كه با ديگران مقايسه شود و با حواس ظاهرى درك شود. اگر خدا در نظر ما بزرگتر باشد و «الله اكبر» از عمق جانمان و از روى ايمان و باور، برآيد، ديگر دنيا و جاذبههايش، قدرتها و جلوههايشان، در نظر ما كوچك و بىجلوه خواهد شد»،(8).
فلسفه ركوع: ركوع آن است كه پس از پايان سوره، به نيّت تعظيم و فروتنى در برابر فرمان و عظمت پروردگار، تا حدى خم شويم كه دستها به زانوها برسد، كمر صاف باشد، گردن كشيده باشد، گويا نمازگزار حاضر است كه در راه خدا گردنش زده شود. ركوع كه از اركان نماز است و كم يا زاد شدن آن، چه به عمد يا سهو، نماز را باطل مىكند، از بهترين نوع اظهار بندگى است. ركوع ادب است و سجود قرب، و كسانى به خدا نزديك مىشوند كه در اظهار ادب كوتاهى نكرده باشند و اين مضمون كلام امام صادق (ع) است»،(9).
فلسفه سجده: سجده، نشان تذلّل و خاكسارى در برابر خداوند و عالىترين درجه عبوديت است. انسان با سجده، خود را همرنگ با هستى مىكند «و للّه يسجد ما فى السموات و الارض»،(10).
سجده بهترين حالتى است كه انسان به خدا نزديك مى شود. سجده، رمز دوران هاى چهارگانه زندگى انسان است.
على (ع) مى فرمايد: سجده اول، يعنى اين كه از خاكم، سر برداشتن رمز زندگى دنيايى است. سجده دوم، رمز مردن و به خاك خفتن است، سربرداشتن، رمز محشور شدن است،(11). و اين مضمون اين آيه است كه: شما را از خاك آفريديم و به خاك بر مى گردانيم و بار ديگر از خاك، بيرونتان مى آوريم،(12). سجده نشان عبوديت است «،(13).
پىنوشت
(1)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
(2)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
(3)) فاطر، 15 خمينى، روحالله آداب الصلوه) آداب نماز (، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى) س (، چ دوم، 1372، ص 146 و 147)
(4)) عنكبوت، 69)
(5)) قرائتى، محسن پرت وى از اسرار نماز، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، 1369، ص 115 و 116)
(6)) همه اوصافى كه ذكر شد، برگرفته از آيات قرآن است (
(7)) همان، ص 149 و 150)
(8)) همان، ص 150 و 151)
(9)) همان، ص 172 و 173)
(10)) نحل، 49)
(11)) بحار، ج 82، ص 139)
(12)) طه، 55)
(13)) همان، ص 174 و 175)
وبلاگ من:افق احكام(پاسخگويي به سوالات احكام شما) خوشحال مي شم يه سري بزنين و اگه سوالي از مسائل شرعي داشتين در خدمت باشم)روحانی-طلبه)
/http://ahkam1.persianblog.ir/
براى توضيح اين جواب، از كتاب آداب الصلاه حضرت امام خمينى (ره) نقل مى كنيم حضرت امام فرمودند: بدان كه اهل معرفت قيام را اشاره به توحيد افعال دانند؛ چنانچه ركوع را به توحيد صفات، و سجود را به توحيد ذات اشاره دانند. اما بيان آن كه قيام اشاره به توحيد فعلى است آن است كه در خود قيام وضعا، و قرائت لفظا اشارت به آن مقام است: اما اين كه قيام وضعا اشارت به آن است اين است كه در آن اشارت به قيام عبد به حق و مقام قيوميت حق است كه آن تجلى به فيض مقدس و تجلى فعلى است و در اين تجلى مقام فاعليت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلى فعلى و مضمحل در تحت كبرياى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در اين مقام آن است كه اين لطيفه الهيه را به ياد قلب آورد و ترك تعينات نفسيه را هر چه بتواند بكند و حقيقت فيض مقدس را به قلب تذكر دهد و نسبت قيوميت حق و تقوم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون اين حقيقت در قلب سالك متمكن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد» و انت اثنيت على نفسك؛ تو همچنان كه خود را ستوده اى «و» و اعوذ بك منك؛ از تو به تو پناه مى برم «به بعض مراتب براى او مكشوف شود،(1). و بعضى از اسرار صلوه را قلب عارف دريابد. و همچنين حاج ميرزا جواد ملكى تبريزى در كتاب گرانسنگ اسرار الصلوه مى فرمايد: و اما قيام، حقيقت قيام عبارت از ايستادن در پيشگاه پروردگار براى ادائ حق عبوديت و بندگى او و جلب خيرات پروردگارى، و انس گرفتن با او و لذت بردن به مخاطبات و گفتگوى با او در كلام، و به مناجات با او در دعا و چاره كار براى توقف طولانى خود در روز قيامت و دفع هول و هراسى كه در انتظار انسان هست مى باشد و مى بايست كه انسان از اين كه در نماز مى بايست بر هر دو پا بايستد به اين حقيقت پى ببرد كه مسلمان بايد در مقام خوف و رجائ باشد و از پايين افكندن سر در هنگام نماز، الزام قلب را بر تذلل و خشوع و تواضع و دورى از رياست طلبى و خودبزرگ بينى فهم نمايد و بداند كه در فرداى قيامت او را در پيشگاه ذات اقدس خود ايستادنى است كه چگونگى آن را اين ايستادن تعيين مى كند، و لذا سزاوار است كه انسان آن چه در توان دارد در تصحيح قيام نماز خود، بكار گيرد و بداند كه تمام پنهانى ها و خاطرات و ضمايرش نزد حضرت حق مكشوف و آشكار است، و پروردگار حتى به چيزهايى كه خود از آن بى خبر است و در باطن اوست آگاه است، و لذا خيلى مراقب باشد كه مبادا باطنش مخالف با رضاى پروردگار باشد، و بناچار در چنين مقام خطيرى تواضع و فروتنى او لااقل همچون تواضع در محضر سلطانى از سلاطين دنيا خواهد بود، چگونه كسى كه در مقابل حاكمى قرار مى گيرد مراقب تمام حركات و گفته هاى خود مى باشد، كه مبادا سخنى بر خلاف رضاى او بر زبان آورد، و يا از معناى آن چه مى گويد، غافل باشد و يا اشارات مخاطبات سلطان را در نيابد، و خدايى كه ملك الملوك و جبارالجبابره است هرگز نزد مسلمان از بشرى مثل خود بى مقدارتر نخواهد بود «،(2). و اما قيام و سربرداشتن از ركوع، نيت انسان در انجام اين عمل مى بايست كه اين باشد كه پس از خضوع و خشوع و تواضع در برابر پروردگار بحول و قوه او بر دشمنان او گردن افرازد، و برترى جويد، و در هنگام گفتن تكبير آن، دست ها را كه بلند مى كند از تواضع و فروتنى در مقابل دشمنان خدا تبرى بجويد، و مستحب است كه در هنگام ركوع پشت خود را صاف نگه دارد و گردنش را بكشد به اين نيت كه من به تو ايمان آورده ام گرچه گردنم را بزنى، سپس سر را بلند كند به اين اميد كه خضوع و خشوع و تسبيح و حمدش قبول درگاه الهى شده باشد، و با حول و قوه او بر دشمنان او غالب آيد، و اين اميد را با اين ذكر كه
بر زبان مى آورد كه» سمع الله لمن حمده؛ هر كس كه حمد و ستايش حضرت حق كند خداوند آن را مى شنود «تائكيد نمايد. سپس خضوع و خشوعت را نسبت به پروردگار با گفتن اين ذكر كه:» اهل الكبريا و العظمه و الجود و الجبروت «زيادتر نما، به عبارت ديگر پس از اين كه براى عبوديت و بندگى خدا قيام نمودى، اين قيام اقتضا مى كند كه براى خود در قيام به عبوديت و بندگى او حول و قوه اى ببينى با انجام رجوع تبرى به جويى و با اين عمل او را از اين كه برايش در حول و قوه شريكى باشد منزه بدانى و اقتضاى اين امر اين است كه تو با اينكه در مقابل او ذليل و خاضع و خاشع هستى بر دشمنان او و دشمنان دوستان او بحول و قوه او برترى و تفوق داشته باشى. «،(3).
پىنوشت
(1)) خمينى، روح الله، آداب الصلوه) آداب نماز (؛ موئسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى) س (، چ سوم، 1372، صص 146 و 741)
(2)) ملكى تبريزى، حاج ميرزا جواد؛ اسرار الصلوه؛ انتشارات پيام آزادى، ج اول، 1363، ص 323)
(3)) همان، ص 224)
فلسفه اركان اصلي در نماز چه مي باشد؟
قيام: «بدان كه اهل معرفت قيام را اشاره به توحيد افعال دانند چنانچه ركوع را به توحيد صفات، و سجود را به توحيد ذات اشاره دانند.
اما بيان آن كه قيام اشاره به توحيد فعلى است آن است كه در خود قيام وضعا و قرائت لفظا، اشارت به آن مقام است: اما اين كه قيام وضعا اشارت به آن است اين است كه در آن اشارت به قيام عبد به حق و مقام قيّوميّت حق است كه آن تجلّى به فيض مقدس و تجلّى فعلى است، و در اين تجلّى مقام فاعليّت حق ظاهر شود و همه موجودات مستهلك در تجلّى فعلى و مضمحل در تحت كبرياى ظهورى شود. و ادب عرفانى سالك در اين مقام آن است كه اين لطفيه الهيه را به ياد قلب آورد و ترك تعنيّات نفسيّه را هر چه بتواند بكند و حقيقت فيض مقدّس را به قلب تذكّر دهد و نسبت قيّوميّت حق و تقدّم خلق به حق را به باطن قلب برساند. و چون اين حقيقت در قلب سالك متمكّن شد، قرائت او به لسان حق واقع شود و ذاكر و مذكور خود حق گردد. و بعضى از اسرار قدر بر قلب عارف كشف گردد «و انت كما اثنيت على نفسك تو همچنان هستى كه خود را ستودهاى، از دعاى پيغمبر اكرم (ص) در سجده،(1) «و اعوذ بك منك از توبه تو پناه مىبرم»،(2).
و بعضى مراتب براى او مكشوف شود و بعضى از اسرار صلوة را قلب عارف دريابد چنانچه در نظر نمودن به محل سجود، كه تراب است و نشئه اصليّه است، و در خاضع نمودن رقبه و سر به زير انداختن كه لازمه آن است، اشاره به ذل و فقد امكانى و فناى تحت عزّ و سلطان كبريا است «يا ايّها الناس انتم الفقراء الى الله و الله هو الغنى الحميد اى مردم شماييد نيازمندان به خدا و خداست بىنياز ستوده»،(3).
فلسفه نيت: «بطور اختصار، عنصرى كه به عمل انسان، بها مىدهد، نيت و انگيزه و هدف اوست. از همين رو، در آيات قرآن، كلمه «فى سبيل الله، فراوان به كار رفته) 70 بار) و اين هشدارى است كه انسانها مواظب اعمال و نيّات خود باشند كه در راه خدا باشد، نه براى غيرخدا يا انگيزههاى نفسانى، مانند جاده خطرناكى كه تابلوهاى هشداردهنده فراوانى در آن نصب مىكنند، بندگى خدا راهى است كه لغزشگاههاى فراوانى دارد و اين همه تأكيد، هشدار براى دورى از انحرافها است. بخصوص در عبادات، كه بدون «قصد قربت» و نيّت خدايى ارزش ندارد. نيّت ركن عبادت است. اگر عملى بدون نيّت انجام شود، يا نيّت غيرخدايى داشته باشد، باطل است. نيت، اصل و اساس عمل است. مقدسترين كارها بخاطر نيت بد فاسد مىشود و سادهترين كارها، با نيّت خوب، ارزشى بسيار پيدا مىكند.
نيّت خدايى، عامل جذب الطاف الهى است. هر كه در راه خدا تلاش كند خداوند هم راههاى خودش را به او مىنماياند: «و الذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا»،(4). و نيت شرط قبولى عمل است. امام صادق (ع) از قول خداى متعال نقل مىكنند و مىفرمايند: «لم اقبل الّا ما كان خالصا لى جز آنچه را خالص براى من مىباشد، نمىپذيرم»،(5).
فلسفه تكبيرة الاحرام: پس از نيت كه تصميم بر انجام عبادت براى خداوند است و برپايى نماز به قصد تقرّب به پروردگار، وارد نماز مىشويم. همراه با «حضور قلب» و آمادگى روحى و توجّه كامل به پروردگار، تكبير مىگوئيم. اين توجّه و حضور دل، همچون روح براى نماز است.
خدا برتر و بزرگتر از فكر و خيال ما و برتر از توصيف با قلم و بيان ماست. عظمت او، فراتر از درك و شناخت و تصوّر ماست. هرچه را اراده كند، در همان لحظه انجام مىگيرد. فرمانش مطاع است. پديدهها و انسان را از نيستى به وجود آورده، همه را روزى داده، هدايت كرده، بازگشت همه به سوى اوست و جان و هستى همه جانداران و جمادات، در دست قدرت اوست. اوست كه عزّت مىبخشد و ذليل مىكند، بىنياز است و همه به او محتاجند، انسانها را در رحم مادران، تصويرگرى مىكند، غرائز هدايتگر را در فطرت آنها به وديعت مىگذارد، بيمارىها را شفا مىدهد، ناتوان را توان مىبخشد، همه چيز مردنى و فانى است مگر ذات او. در قيامت، حساب و كتاب و پاداش و كيفر همه، با اوست. آن روز معلوم خواهد شد كه همه كاره اوست و ديگران را كارى ساخته نيست و آنانكه به درگاه غيراو روى آوردهاند،
باخته و زيان كردهاند»،(6).
نمازمان با نام چنين خداى عظيمى، شروع مىگردد. الله اكبر، شعار برترى و اعتلاى مكتب و عقيده ماست. نماز با «الله اكبر» شروع مىشود و با «رحمةالله» ختم مىگردد. نمازى كه با نام «الله» آغاز مىشود، نه مثل بتپرستان و مسيحيان و طاغوتيان، كه با نام بت، يا نام عيسى (ع) يا طاغوتها و شاهان، كار را شروع مىكنند»،(7)
«نمازى كه همراه با الله اكبر است، و اين شعار، كه خط بطان بر باطنها و قدرتهاى پوچ مىكشد. و اين شعار، در طول نماز تكرار مىشود و رمز رشد و تربيت ما در ابعاد معنوى، در سايه همين تكرارهاست. خدا بزرگتر از همه چيز است. بزرگتر از آن كه با ديگران مقايسه شود و با حواس ظاهرى درك شود. اگر خدا در نظر ما بزرگتر باشد و «الله اكبر» از عمق جانمان و از روى ايمان و باور، برآيد، ديگر دنيا و جاذبههايش، قدرتها و جلوههايشان، در نظر ما كوچك و بىجلوه خواهد شد»،(8).
فلسفه ركوع: ركوع آن است كه پس از پايان سوره، به نيّت تعظيم و فروتنى در برابر فرمان و عظمت پروردگار، تا حدى خم شويم كه دستها به زانوها برسد، كمر صاف باشد، گردن كشيده باشد، گويا نمازگزار حاضر است كه در راه خدا گردنش زده شود. ركوع كه از اركان نماز است و كم يا زاد شدن آن، چه به عمد يا سهو، نماز را باطل مىكند، از بهترين نوع اظهار بندگى است. ركوع ادب است و سجود قرب، و كسانى به خدا نزديك مىشوند كه در اظهار ادب كوتاهى نكرده باشند و اين مضمون كلام امام صادق (ع) است»،(9).
فلسفه سجده: سجده، نشان تذلّل و خاكسارى در برابر خداوند و عالىترين درجه عبوديت است. انسان با سجده، خود را همرنگ با هستى مىكند «و للّه يسجد ما فى السموات و الارض»،(10).
سجده بهترين حالتى است كه انسان به خدا نزديك مى شود. سجده، رمز دوران هاى چهارگانه زندگى انسان است.
على (ع) مى فرمايد: سجده اول، يعنى اين كه از خاكم، سر برداشتن رمز زندگى دنيايى است. سجده دوم، رمز مردن و به خاك خفتن است، سربرداشتن، رمز محشور شدن است،(11). و اين مضمون اين آيه است كه: شما را از خاك آفريديم و به خاك بر مى گردانيم و بار ديگر از خاك، بيرونتان مى آوريم،(12). سجده نشان عبوديت است «،(13).
پىنوشت
(1)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
(2)) فروع كافى، ج 3، ص 324)
(3)) فاطر، 15 خمينى، روحالله آداب الصلوه) آداب نماز (، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى) س (، چ دوم، 1372، ص 146 و 147)
(4)) عنكبوت، 69)
(5)) قرائتى، محسن پرت وى از اسرار نماز، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ج اول، 1369، ص 115 و 116)
(6)) همه اوصافى كه ذكر شد، برگرفته از آيات قرآن است (
(7)) همان، ص 149 و 150)
(8)) همان، ص 150 و 151)
(9)) همان، ص 172 و 173)
(10)) نحل، 49)
(11)) بحار، ج 82، ص 139)
(12)) طه، 55)
(13)) همان، ص 174 و 175)
وبلاگ من:افق احكام(پاسخگويي به سوالات احكام شما) خوشحال مي شم يه سري بزنين و اگه سوالي از مسائل شرعي داشتين در خدمت باشم)روحانی-طلبه)
/http://ahkam1.persianblog.ir/