انجمن شاعران و نویسندگان ایران فروم (قابل توجه تمام اعضای جامعه ایران فروم)

First topic message reminder :

با عرض سلام به کل اقوام
هر چند که میام ندارم اقلام
با سلام خدمت همه دوستان و عزیزان جامعه ایران فروم.
خیلی سریع میرم سراغ اصل مطلب
همه ما به نوعی توی این فضای مجازی چیزهایی رو مینویسیم و بعضی میخونن ویه نظری میدن و بعضی فقط میخونن و بعضی دیگه هم که اصلا نمیخونن .که اینها رو آمار سایت هم نشون میده .برا همین خواستم به عنوان یک عضو کوچکتر از این جامعه این پیشنهاد رو بدم که اگه مایل باشید
توی همین فضا یک انجمن شاعران و نویسندگان راه بندازیم تا هم وقتمونو بیهوده نگذرونیم و هم اینکه از توانایی که دیگران دارن استفاده کنیم .
اخه ما هر از گاهی میایم و یه چیزی مینویسیم و رد میشه و میره و همینطور ادامه پیدا میکنه بدون هیچ هدفی.
ما بااین کار میتونیم هم از توانایی دیگران استفاده کنیم و هم اینکه خودمون رو محک بزنیم و پیشرفت کنیم.
به اینصورت که هر کی نوشته های خودشو اعم از شعر و داستان اینجا مینویسه و بقیه هم نسبت به او اثر پیشنهاد میدن .
ولی اگه سعی کنیم بیشتر به چشم نقادانه به اثرها نگاه کنیم (البته نه به قصد تمسخر وکوچک کردن صاحب اثر بلکه به قصد راهنمایی) تاثیرش بیشتره .همونطور که در انجمن شاعران و نویسندگان شهر ما هم اینگونه است . و در نهایت میتونیم از پیشنهادها و راهکارهایی که بقیه در زمینه های مرتبط دارن به نفع خودمون استفاده کنیم .
حال کسانی که مایل هستن میتونیم از همین حالا شروع کنیم.بهتون قول میدم بهترین جو رو توسط خودتون بوجود بیارین.هم سازنده و هم هدفدار و به قول ما بازاریها باسرفه .
و بنده به عنوان اولین نفر اثرم رو برای این انجمن میفرستم و خوشحال میشم که نقد و پیشنهاد کنید .
باتشکر

به عنوان آخرین عرضم در این تاپیک اعلام میکنم دیگه اصلا علاقه ای به عضویت در این انجمن ندارم " و صریحا اعلام میکنم برام مهم نیست کی مدیر بشه ..
و البته حاضر نیستم حتی یه متن کوچیکم بذارم برا انتقاد " و اعتراف میکنم اصلا تحمل شنیدن انتقاد رو از کسایی که هنوز تکلیفشون با خودشون روشن نیست ندارم ..
یه دوستی اینجا به من یاد داد ارزش آدما به انسان بودنشونه نه به هنرشون ..
پس احیانا اگر کسی میبینه اینجا مورد لطف واقع شده " گمان نبره ما محروم از هنر بودیم ..
تا زمانی که کسی رو هنوز به خوبی نشناختیم ادب حکم میکنه " با او به ادب رفتار کنیم ولی اگر اون شخص هنوز جایگاه خودش رو نشناخته " باید در برخورد با او تجدید نظر کرد ..
(من برای وقتم بیش از بحثی بی نتیجه در اینجا ارزش قائلم " و ترجیح میدم در فرصت مناسب تری برای وصله کردن بداهه هام هم از آذر مینا کمک بگیرم " که حد اقل ساده بودنش رو ثابت کرد و این بیش از هر هنری ارزشمنده )
والسلام

علي مرادي wrote:

اين فائزه خانوم مثل اينكه دنبال سوژه واسه خنديدنه / خوب ميتونيم براي ايشون به ترتيب جوك تعريف كنيم / بعد كه ايشون خنده هاش تموم شد بريم سر اصل مطلب ....

مرادي جان
هيچ نيازي به تعريف كردن جوك نيست
اين متن بچه گانه و شتاب زده و به دور از ادب و فهم و نزاكت شما به اندازه كافي هر كسي رو به خنده ميندازه.

با تشکر از دوستی که نام اینجانب را در کنار دیگر دوستان قید فرموده اند بعرض میرسانم این حقیر به علت شرکت در انتخابات ریاست جمبوری و بعهده گرفتن ریاست ستاد آق میتی از قبول هرگونه مسئولیت دیگری معذور است. این اولا
دویما ، اینکه باریک بینی و ظرفیت طنز با شوخی به هر بهانه و قیمتی جداست ، بقول قدیمیها باید ظرف و مظروف با هم به تناسب آیند.

سیما آنکه ما که اینجا جمع نشده ایم تا کمبودهای یکدیگر را عیان کنیم . گرد آمده ایم تا نقاط مثبت را بیشتر و بارزتر کنیم .لذا بعنوان یک دوست که مدت چندانی از آمدنم به این سایت نمیگذرد از عموم رفیقان مونث و مذکر خواهشمندم هیزم به زیر آتش نریزند و با بالا بردن ظرفیت شخصی این بحث را پایان دهند.

در مورد جناب مرادي و نوشته نسنجيده شون بايد بگم كاملا با فرهاد عزيزم موافقم و وظيفه خودم مي دونم كه از فائزه خانم خوب و دوست داشتني عذرخواهي كنم چرا كه مقصر اصلي اين بي احترامي من بودم.
ساير دوستان خوب من هم نظر خودشون رو نوشتن كه كاملا محترم و باارزشه.
و در ضمن فروتني آذرميناي عزيز و تلاشي كه براي آروم كردن فضا كرده ( جز اون يه جا كه بدجوري از كوره در رفته :[نیشخند]: ) واقعا قابل تحسينه.
مخصوصا با نوشتن اين شعر بسيار زيبا:

با سلامی گرم بهر دوستان خوب من
دوستان خوشدل و شیرین زبان ، از مرد و زن
حالتان امیدوار هستم که باشد رو براه
دارد از دست گزند دشمنان ، ایزد نگاه
داستانم این چنین شد گر که هستم بینتان
از سحر خانوم گرفتم رخصتِ دیدارتان
سر به وبلاگم زد و بعدا به لطف یک پیام
کرد دعوت بنده را اینجا به همراه سلام
از همان اول شدم من عضو در ایران فروم
دوستانی یافتم ارزانتر از دُرِ پُلُم(منظور صدف در بسته)
ابتدا رفتم سراغ شعر و دیدم آگهی
از مرادی ، دارد اینجا جایزه ،گر پا نَهی
پس به شوق بردن این جایزه کردم کلیک
بی خبر از اینکه دارم با خودم صدها شریک
کاوه و نیلوفر و ناهید و حتی فائزه
کرده اند دندان خود را تیز بهر جایزه
پس نوشتم بنده هم شعری میان کار زار
الغرض از شعر اینجانب شد حال بنده زار
با منِِِِِ ِ بدبخت شد این فائزه چپ چون که خواست
تا فروشد بنده را نزدِ رئیسم مثل ماست
چون که در هنگام کارم گفته بودم شعر را
گفت تنها من به شرط جایزه گردم رضا
بر سرم سر میگذارد فائزه تهدید وار
میکنم فارغ تو را از زندگی و کسب وکار
خُب خدا را شکر رد شد این خطر از بیخ گوش
شد سبب تا که بخوابم بعد عمری خوب ، دوش
بعد گفتم با خودم یک انجمن برپا کنیم
کشفِ نقص و عیب را از کارمان آنجا کنیم
میبریم آثار خود را نزد افراد دگر
تا که با نقد و نظر جویند. عیب آن اثر
ناگهان آمد وسط یک تن که نامش کاوه بود
با صراحت گفت : از اشکان نیاید هیچ سود(اشکان خودمم)
او که دارد در دو جمله صد غلط ، بیچاره است
گو بسازد سقفی از بهر خودش این چاره است
این بگویم خیلی از اخلاق او امد خوشم
چون که کردم راهنمایی تا که عیبم را کُشم(مرا راهنمایی کرد تا عیبم را از بین ببرم)
در نهایت میسپارم دوستان را دست او
چون که ستارالعیوب است و نریزد آبرو

مرا دردیست بی درمان زدست عشوه جانان
بسی چون مرغ سرکنده شدم سرگشته و حیران
منم چون دیگران در دل هزاران آرزو دارم
نه پولم هست در جیب و نه در سفره کمی هم نان
ولی خوش کرده ام دل تا که شاید او دهد من را
ز لطف خویشتن جا در دلش از این لب خندان
ندارم خانه و ماشین و مدرک نیز بیکارم
چه کم دارم من از سامان و از پِِژمان و از پیمان
به هر جایی که میرفتم همه گرم سخن با یار
چو بودم بی کس و تنها گرفتم قصد چون آنان
شدم عاشق ولی گشتم پشیمان از همان لحظه
غلط کردم خداوندا رهایم کن از این زندان
ندانستم که عاشق گشتن اینگونه بود دشوار
علا رغم دوصد شعری که در این باره گفت اشکان
شدم اگه کنون از حال زار خسرو و مجنون
که دیوانه ندارد شاخ ودم این هم یکی از آن

آقاي آذرمينا به شما اعلام ميكنم از فكر راه انداختن اين انجمن بيا بيرون / دوستاني كه طاقت كوچكترين انتقاد و شنيدن حرف منطقي را ندارن چطور ممكنه زير تيغ نقد طاقت بيارن / اينجا متاسفانه چند نفري هستند كه به هم نون قزض ميدن و براي هم شخصيتهاي كاذب ايجاد كرده اند / كسي كه در چنته چيزي داشته باشد نه ادعا ميكند و نه از نقد ميهراسد / براستي اينجا واسه چي جمع شده ايم ؟ آيا واسه آروم كردن فائزه نازك نارنجي يا بهره بردن از علم و تجربه يكديگر؟

آقا من شرمندم به خدا ..
دیگه واقعا نتونستم جلو خندمو بگیرم..
یه لحظه تصور کردم " که مثلا صبح که ملت بیدار میشن ؛ بدو بدو کاراشونو میکنن ؛ زنگ میزنن به اداره که من نمیام و مثلا از کار اخراج میشن و خلاصه همه ی زندگی کلا تعطیل میشه .." واسه چی آخه ه ه ه ه ه ه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
که ناز فائزه رو بکشن ...
وااااااااااااااااااااااااااای چه هدف والایی ی ی ی ی ی ی !!!!!!!!!!!!!
جدا اگه همینطور باشه که من دیگه اصلا غصه ی بی خواستگاریمو نمیخورم ..
(آقا کاوه یه لطفی بکن ؛ من صفحم هنکیده ؛ یه لبخند به جای من بنداز رو صفحه و سری یه گل بذار واسه همه " که ما رو از خطر خود کشی نجات دادن)

يه نگاه به خودتون بندازيد :x
ببينيد بحث رو از كجا به كجا كشونديد :evil:
بسه ديگه خواهش مي كنم تمومش كنيد :evil: :x
اختلاف نظر هميشه هست هيچ دو نفري پيدا نميشن كه هيچ اختلاف سليقه اي با هم نداشته باشن اما بايد ياد بگيرم كه نظرات خودمون رو در كمال احترام متقابل با هم در ميون بذاريم.
من درخواستم اينه كه همگي همين جا هر چي گفتيم و شنيدم فراموش كنيم و همه همديگرو مثل يه خانواده بدونيم.
يه خانواده گرم و صميمي كه ناراحتي يك نفر ناراحتي همه و خوشحالي يك نفر خوشحالي همه ما باشه.

sahar wrote:

يه نگاه به خودتون بندازيد :x
ببينيد بحث رو از كجا به كجا كشونديد :evil:
بسه ديگه خواهش مي كنم تمومش كنيد :evil: :x
اختلاف نظر هميشه هست هيچ دو نفري پيدا نميشن كه هيچ اختلاف سليقه اي با هم نداشته باشن اما بايد ياد بگيرم كه نظرات خودمون رو در كمال احترام متقابل با هم در ميون بذاريم.
من درخواستم اينه كه همگي همين جا هر چي گفتيم و شنيدم فراموش كنيم و همه همديگرو مثل يه خانواده بدونيم.
يه خانواده گرم و صميمي كه ناراحتي يك نفر ناراحتي همه و خوشحالي يك نفر خوشحالي همه ما باشه.

رو چشم سحر خانم عزيز
ما كه به نوبه خودمون همين جا صورت همه آقايون ايران فرومي رو مي بوسيم :[بوسه]: و يه دست جانانه هم به افتخار همه خانم هاي ايران فرومي مي زنيم

وای وای وای وای ..
سحر سحر سحر عصبانی شدی ....!!!!!!!!!!!
میخوای الان یه دونه بزنم تو گوش ..
تو گوش ..
تو گوش..
نه نه نه تو رو خدا ...(من از موقعی که دندون عقلمو کشیدم همش حس میکنم لپم خالیه ؛ یه جوریه ؛ خیلی جای خالیشو حس میکنم ..)
............................
ببخشین ییخشین " من دیگه تصمیم گرفته بودم اینجا خیلی مامانم اینا برخورد بکنم ..
إإإإإإإإإإإ خب ...
آخه میدونین خب من یه جوریم ؛ نه یعنی اگه بفهمم که یکی داره چپ چپ نگاه میکنه ؛ دیگه خون جلو چشمامو میگیره " بعد طی یک فقره نعره و سپس نازک کردن سر سیبیلام .. هاااااااااااااا .. نیست نیست نیست .. سیبیلام نیست .. سیبیلامو بردن ؛ گم شدن !!!!!!!!!
خب پس من دیگه حرفی برا گفتن نداره "
ولی بخاطر سحر و آذر مینای عزیز حاضرم چرت و پرتامو به اینجا هم بسط بدم
اصلنم از کسی دلخور نیستم
ولی آذر مینا جان پیشنهاد میکنم ؛ فعلا چند وقتی از راه اندازی گروه منصرف شو ..
تا همه دوباره خودشو پیدا کنن و البته به استثنا بنده که باید گورمو گم کنم ..
بعد اینبار برای راه اندازی گروه اقدام کن ..

Last edited by faezeh on Tue May 19, 2009 9:35 pm; edited 1 time in total

سلام دوستان
به جان من به جای فکر کردن به اینکه در جواب همدیگه چی بویسید بیایید و این انجمن رو راه بندازید .ما اینجا رو مثل همه چیز دیدیم به جز یک انجمن .
من که دیگه هنگ کردم ونمیدونم چی بگم .
هر سری میام اینجا که یک مطلب روحیه بخش بشنوم یا اینکه ببینم یکی اثری رو آورده ولی اثری جز دعواهای بچه گونه نمیبینم بابا جون دست بردارید به خدا زشته اینجا که جای این بحثا نیست .
ما چند تا دوست دور هم جمع شدیم که به همدیگه کمک کنیم نه اینکه همدیگه رو به توپ و تشر ببندیم .
التماستون میکنم که دیگه به جز پیرامون انجمن ننویسید . ازتون ممنونم

از کنیزک دربار به حکیم علی مرادی...
سلام بر حکیم
نگارش این نامه به فرمان سلطان محمد علی ست .
دیروز سلطان محمد علی و بانو سپیده به شهر رفتند (در ایران فروم میگشتند) تا شهر را گز کنند و حال مردم را جویا شوند.
تا نیمه ی شهر همه چیز رو به راه بود اما در مرکز شهر گروهی از مردم جمع شده بودند و به هیچ صراطی مستقیم نمیشدند ؛ گویا بسیار غمگین ناک شده بودند ؛ عریضه مینوشتند و شکایت میکردند ..
سلطان محمد علی موضوع را جویا شد و شما را فرمان داد به حضور در دربار ؛ اما مردم گفتند گویا حکیم برای تزکیه و تفکر به خارج از شهر رفته اند و بدین ترتیب خواستند تا من این نامه را به همراه پیک برای باز گرداندن شما به شهر بفرستم ..
حالا اینا رو بی خیال حکیم ...
از اینجا را با دقت مطالعه کنید "
اگر گمان برده اید با قهر و دعوا و قشون کشی و خروج از شهر دندان طمع ایران فرومی ها را خواهید کند ؛ سخت فکر کرده اید که خیال کرده اید ..
آخه دلتون میاد...؟؟؟!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی حکیم جون مرا با آذر مینا و شاهین و پوپک و کاوه و سحر کاری نیست ..
مرا زنده زنده وسط حیاط ایران فروم بسوزانید ؛ عمرا بگویم جایزه نمیخواهم ..
حالا قهر و نمیدونم این چیزا که دیگه پیش کش ..
(( ما منتظر جایزه هستیم ............ هیچ جا نمیریم ؛ همینجا هستیم ))
:[نیشخند]:

faezeh wrote:

(( ما منتظر جایزه هستیم ............ هیچ جا نمیریم ؛ همینجا هستیم ))

;)

آذر مینا جان یه دقه اینور ببینیم ایم اقای مرادی جایزمونو میده یا نه ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا ؛ من میدونم ما دردمون چیه .. ما انگیزمون واسه کار اومده پایین ..
خب آذر مینا بیا عزیز فعلا شما این شعرو من میذارم نقدش کن ؛ مام که جایزمونو گرفتیم میایم دیگه ..
.......................................
((ای که یادت نغمه ی شبهای من
خاطراتت شادی غم های من
میکنم هر شب دعا؛ تا بشنود سلطان هجر
بی تو ماندن کی کند ذهنم جدا از خاطرت
خانه ای مانده ز تو بر قله ی افکار من
حک شدی بر سر در دنیای بی رویای من
بسته شد دروازه ی قلبم به مُهر نام تو
می شود زین پس برایم عشق تو
همدم شبهای گور و گرمی دنیای نو))
............................................
فقط یه چیزی ارزون نقدش نکنیا ..
فی رو تا راه داره ببر بالا ؛ که پولشو بزنیم به زخم ایران فروم ؛ سقف اینجا اوضاش خرابه ؛ میخوام تا قبل از رفتنم ایزوگامش کنم که اگه بارون اومد؛ خیالم راحت باشه دیگه ..
قربون داداش ...
:[نیشخند]:

وااااااای کاوه به نظرت دوباره خراب کاری کردم ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!! :(

faezeh wrote:

آذر مینا جان یه دقه اینور ببینیم ایم اقای مرادی جایزمونو میده یا نه ..؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای بابا ؛ من میدونم ما دردمون چیه .. ما انگیزمون واسه کار اومده پایین ..
خب آذر مینا بیا عزیز فعلا شما این شعرو من میذارم نقدش کن ؛ مام که جایزمونو گرفتیم میایم دیگه ..
.......................................
((ای که یادت نغمه ی شبهای من
خاطراتت شادی غم های من
میکنم هر شب دعا؛ تا بشنود سلطان هجر
بی تو ماندن کی کند ذهنم جدا از خاطرت
خانه ای مانده ز تو بر قله ی افکار من
حک شدی بر سر در دنیای بی رویای من
بسته شد دروازه ی قلبم به مُهر نام تو
می شود زین پس برایم عشق تو
همدم شبهای گور و گرمی دنیای نو))
............................................
فقط یه چیزی ارزون نقدش نکنیا ..
فی رو تا راه داره ببر بالا ؛ که پولشو بزنیم به زخم ایران فروم ؛ سقف اینجا اوضاش خرابه ؛ میخوام تا قبل از رفتنم ایزوگامش کنم که اگه بارون اومد؛ خیالم راحت باشه دیگه ..
قربون داداش ...
:[نیشخند]:

شعر خوب و جالبیه ولی یا کاملا کلاسیکش کنید ویا اینکه نو .چون در غیر اینصورت به شعرتون لطمه وارد میشه و ذهن مخاطب رو از موضوع اصلی دور میکنه
مثلا شما در بیت اولا کاملا وزن دار (بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن) شروع کردید و سعی هم داشتید تا به همین منوال پیش برید ولی به دلیل میل داشتن به شعر نو یا میشه گفت عدم شناخت عروض و قافیه و وزن بعضی جاها مصرع ها رو بلند تر کردید و این وزن شعر رو به هم زده .
و مساله بعد قافیه شعرتون هست که حس میکنم اون هم به دلیله که کامل قافیه رو نمیشناسید (هر چند به طرف قافیه یابی هم رفتید )
در کنار ستعدادی که دارید با فرا گرفتن چند اصول اولیه شعری مانند عروض و قافیه که خیلی هم ساده هستن میتونید از همین شعرایی که واقعا هم خوبا باز هم بهتر بنویسید .
به شما قول میدم اگه وزن و قافیه رو کار کنید بتونید شعرایی بگید مامان و طرفدار که من یکی از اون طرفداراشم و حتی حاضرم شعراتون رو چنانچه راضی باشید در انجمن شهرمون هم بخونم .و به نامتون چاپ کنم و حتی براتون بفرستم.

البته من اگه به کلاسیک شدن شعر شما گیر میدم به این دلیله که واقعا شعرتون ظرفیت کلاسیک شدن و مطرح شدن رو داره اون هم با پیکر بندی و کلمات لطیفی که شما در شعراتون استفاده میکنید .

با سلام
من قصد دارم برای بالا رفتن کیفیت این انجمن یک دوره کلاس عروض و قافیه در یک مطلب جدید به نام (آموزش عروض و قافیه) راه بندازم .
کسایی که مایلن میتونن استفاده کنن .
البته نه حالا بزارین امتحانام تموم بشه و مطالبش رو به طور ساده جمع بندی کنم دیگه . آخه هنوز شروع هم نشده .

(بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)
هاااااااااااا!!!!!!!!!!!!!
خاک عالم دنیا به سرم!!!!!! اینا چین ؟؟ فحش که نیستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آخه عزیز من ؛ من وزن حالیمه ..!!!!!!!!!!!!!
من کلا رشتم توی دبیرستان تجربی بوده ولی به جان هر 10 تا بچم ازم بپرسی بعد مری چیه؟ میگم روده ی بزرگ ..!!!
...........................................
ولی بدون شوخی آقای آذر مینا ؛ اونجایی که تو نقدت نوشتی مثلا کاملا با قافیه و ردیف آشنا نیستم رو وردار " به جاش بنویس ((اصلا ))با قافیه و ردیف آشنا نیستم...
چون واقعا چیزی نمیدونم..
یعنی الان دارم با زبون بی زبونی عاجزانه درخواست میکنم" برای من یکی باید از صفر شروع کنی!!!!!!!
که البته فکر کنم بهتر منتظر شروع دوره کلاسای آموزش قافیه و ردیف باشم ..
بازم ممنون از توجهت به بداهه ی این حقیر ...

faezeh wrote:

(بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)
هاااااااااااا!!!!!!!!!!!!!
خاک عالم دنیا به سرم!!!!!! اینا چین ؟؟ فحش که نیستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

آخه عزیز من ؛ من وزن حالیمه ..!!!!!!!!!!!!!
من کلا رشتم توی دبیرستان تجربی بوده ولی به جان هر 10 تا بچم ازم بپرسی بعد مری چیه؟ میگم روده ی بزرگ ..!!!
...........................................
ولی بدون شوخی آقای آذر مینا ؛ اونجایی که تو نقدت نوشتی مثلا کاملا با قافیه و ردیف آشنا نیستم رو وردار " به جاش بنویس ((اصلا ))با قافیه و ردیف آشنا نیستم...
چون واقعا چیزی نمیدونم..
یعنی الان دارم با زبون بی زبونی عاجزانه درخواست میکنم" برای من یکی باید از صفر شروع کنی!!!!!!!
که البته فکر کنم بهتر منتظر شروع دوره کلاسای آموزش قافیه و ردیف باشم ..
بازم ممنون از توجهت به بداهه ی این حقیر ...

شما لااقل مطالعه پراکنده دارید و ذهنتون برای شعر خیلی باز تر از منه .من هم چند ماهی بیشتر نمیشه که قافیه و وزن و میشناسم اگه بخوای خیلی دست بالا بگیری شاید یک سال.
من چون تو دوران خدمت سعی میکردم شعر های حافظ رو برا سرگرمی بخونم فقط از ریتم شعر حافظ( و نه وزنش )کمک میگرفتم و چنتایی دو بیتی میگفتم و اگه بخوای حسابش کنی کلا شاید به جز کتابهای درسی به تعداد انگشتای دست هم کتاب نخوندم چه برسه به کتاب شعر
اگه میخوای شاعر خوبی بشی بهت پیشنهاد میدم قبل از هر چیز برو سراغ شعر حافظ و با دقت بخونش .

من بر سر عهد و پيمانم هستم / براي آذرمينا - كاوه - فائزه - سحر هديه كنار گذاشتم / بگيد چطوري به دستتون برسونم /

:105:

آخی ی ی ی ی ی ی ی دستتون درد نکنه ؛ به جون هر سیزده تا بچم من اصلا راضی به زحمت نبودم ؛ ولی خب حالا که خیلی دارین اصرار میکنین .. نمیدونم والا .. آخه اینجوری که به زحمت میفتین ..
دستتون درد نکنه ؛ پس بی زحمت بیارین تا سر کوچه من به مراد ( کوچیک شما بقال سر کوچمونه) میگم ازتون بگیره بیاره دم خونه .. :D

البته خب حالا به دور از مزاح و چرت و پرتای بنده رو که لطف کردین و تا حالا تحمل کردین ؛ لازم میدونم عرض کنم باور کنین سماجتای من برای جایزه ؛ برگردوندن خودتون بود ؛ البته با اینکه من خطاطی رو خیلی دوست دارم و ارزش زیادی برا این هنر قائلم ولی خب واقعا من راضی به زحمتتون نیستم ..
همینکه دوباره افتخار دادین و به اینجا سر زدین برای شخص من کلی ارزش داشت و واقعا خوشحال شدم ...

عمری شدم دچار’ مبتلای تو
هم جان’ هم دل هر دو مقتدای تو
در سر چه ارزو که رهگذر نشد
دادم همه وجود خود به پای تو
چشمم نشد گشوده جز به روی تو
نشنید گوش من بجز جز نوای تو
شعرم همه در امتداد وصف تو
چشمم ، دلم ، تن’ جانم فدای تو
اینگونه گویمت که جان خود کنم
قربان عشق به تو ، در هوای تو
گفتی که دل به عشق من، تو مبند
گفتم که دل فقط بود سرای تو
خوابم به چشم راه نیابد ، چرا که
مشغول ذکرم’ هر شب دعای تو
تنها به این دلیل کرده ام سکوت
چون قصد من فقط بود ، رضای تو

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام مرادی جون خودم
یعنی واقعا قصد داری بهمون هدیه بدی
دستت درد نکنه داداشی
دوماد شی انشااله
چه جوری به دستمون برسونی؟ نمیدونم یعنی نه که نمیدونم نظر خودت چیه به نظر من با پست ولی اگه خودت هم بیای ببینیمت خیلی ای ول داره دیگه .
همه شب من ستاره میشمارم
برای جایزه چشم انتظارم
اگر تا فردا پس فردا نیاید
سرم را سوی صحرا میگذارم

من چند روزي ماموريت جنوب ميرم
برگشتم هماهنگ ميكنيم همديگر را ببينيم
همه موفق باشيد

خوب اگه داری میای طرف جنوب یه سری به من هم بزن .
منم جنوبی ام (اهل لارستانم) (ولی جایزم رو یادت نره)
خلاصه قدمت روی چشم .

تقدیم به راشد انصاری . طنز پرداز ایران
که بعد از خواندن کتاب طنز ایشون براشون نوشتم

شعر طنزت بس مرا خندان نمود
خانه غم در دلم ویران نمود
شاد باشی و بدور از هر گزند
با زن و فرزند خود بنشین بخند
از گرانیها تو ناراحت نباش
جیب ما هم مانده خالی در گراش
حال من هم بهتر از حال تو نیست
بر خلاف راشد . اشکان مردنیست
گر که دیدی جنس ارزان در دکان
با خبر کن این تن مسکین ز آن
هر زمانی که شدی بهر نماز
از خدا شو طالب چنتا پیاز
چون که نرخش از طلا بالاتر است
لایق انگشتری همسر است
جای موز در میوه دان باید گذاشت
شد پشیمان آنکه امسال موز کاشت
ای که هستی صاحب این روزگار
از پیازت بر سر راشد ببار
الغرض از کشنگی خوردم سلام
بس که از نرخ گران دارم پیام
اشکان آذر مینا

سلام باتشکر

بین دو آسمانم

آسمان بزرگ وآسمانی بزرگتر

فاصله یک نگاه وچرخش

فاصله یک گردش

چشمهارا می بندم وانگار هنوز ایرانم

در اتاقم

اما چشم باز می کنم وخورشید سوم

می چرخم قمر زمین

من در نقطه اشوب زمین

بین خورشید وماه هستم

من بین الحرمینم

سلام به همه دوستان / خودتون بگيد كجا و چطور هديه هاتون را بدم؟

سلام به آقا يا خانم kourepaz
خوشحالم كه در جمع ما هستيد.

مي بينيد جناب آذرمينا عزيز :D
يك نفر خوش ذوق ديگه هم به جمع شاعرها و نويسنده هاي ايران فروم اضافه شدن.

هر جند خیلی طرف دار شعر نو نیستم ولی....
واین دومین شعر نویی است که سرودم .
لطفا نظر بدیدو نقد کنید

در انتهای شب
نزدیکی سحر
دیدم که بلبلی
در گوشه دلش
با خرمنی سکوت
غمگین نشسته است
رفتم کنار او
دادم سلام و
او
هرگز جواب نداد
دادم تکان تنش
مبهوت مانده بود
گویی که در تنش روحی نبوده است
گفتم گرسنه ای ؟
سکوت...
گفتم که تشنه ای ؟
سکوت...
گفتم ...
گفتم...
گفتم...
گویا کر است ولال
از پیری و زوال
کفتم که عاشقی
اشکش جوانه زد
در کنج دیده اش
و گفت
از سوی گل
به دل
تیری نشسته است
دیروز دیدمش
با بلبلی دگر
خلوت گزیده است
گویا که عشق من
کم نور بوده است
یا بهتر از منی برخود گزیده است
یا که زدست من رنجور گشته است

گفتا نصیحتی
دارم تو را رفیق
پر بار و پر بها
ماننده عقیق
پس گوش جان بده
بر حرف من دقیق
عاشق نشو که عشق
دیگر فسانه است
انکس که عاشق است
او جاودانه است.
................
تشکرات فراوان

سلام
من هم با نظر شما دوستان موافقم. خيلي خوبه كه بشه با يك هدف جلو بريم. بالاخره مزيت اين دنياي مجازي اينه كه هركي از هرجا و تو هر زمان مي تونه به يك جمع بپيونده. خيلي خوب ميشه كه از اين فرصت استفاده كنيم.
براي تمام دوستانم در اين جمع آرزوي موفقيت مي كنم.
پاينده باشيد.
يا علي

[You must be registered and logged in to see this image.]

روزها از پي هم مي گذرند

لحظه ها ثانيه ها در گذرند

ما به اين زندگي بي هدف مسخره دل خوش كرديم

تا كه شايد برسد روزي از آن رخت سفر بربنديم

تو بگو در گذر ثانيه ها

به چه دل خوش كردي؟

به همين لحظه ديدار عزيز

يا به آن روز وداع آخر؟

به چه دل خوش كردي؟

به كلاغي كه از آن بام پريد

يا به آن مرغ اسير

كه صداي نفسش هم پر درد است و فغان

به چه دل خوش كردي؟

به گدايي كه از آن سكه تو

سر به تعظيم فرود آورده ست؟

به غرور يك مرد كه براي روزي

به تو روي آورده ست؟

به چه دل خوش كردي؟

روزهايت همه تكرار و فريب

همه بي رنگ و دروغ

تا به كي دلخوشي ثانيه ها...؟؟؟

kourepaz wrote:

سلام باتشکر

بین دو آسمانم

آسمان بزرگ وآسمانی بزرگتر

فاصله یک نگاه وچرخش

فاصله یک گردش

چشمهارا می بندم وانگار هنوز ایرانم

در اتاقم

اما چشم باز می کنم وخورشید سوم

می چرخم قمر زمین

من در نقطه اشوب زمین

بین خورشید وماه هستم

من بین الحرمینم

سلام :D
به جمع ما خوش اومديد

سلام مهربون. مرسي از لطفت. به اميد موفقيت براي همه برو بچه هاي ايران فروم.
يا علي :[قلب]:

سلام سلام سلام و صد سلام دیکه برای دونه دونه ایران فرو میها
البته امار کامل دستم نیست ولی فکر کنم تو این حدودا باشه
برای احتیاط این هم چندتا سلام دیگه سلام*n=........

خوبه
یعنی خیلی خوبه
خوش اومدید به جمع خودتون در جامعه ایران فروم.

این هم چند تا تک بیتی :

چشم بر جفتش ندارد اعتماد
بس که در دنیا شده بدها زیاد
.................................
شود جانم به قربان خداوند تعالی
به مردان داده صبر و حنجری فابریک زنان را
................................
ضامن مردی که نام مرد نیست
عفت و غیرت ره مردانگیست
.................................

ژولیده سری بدیدم و بردم هوش
زان پس به هوای اوهمه کردم کوش
مویش به مثال پر طاووس قشنگ
انگونه که در خوابگهم دیدم دوش
گفتم به هزار آه و افسوس و دریغ
باید که چرا او ندهد بر من گوش
هر شب به خدای راز و نجوا کردم
پس کی شودازعشق برم اندک نوش
هر دم به خیال برملا کردن راز
شد زبان از سخن و گشت خموش
چشم بر قامت او دوخته و زار زنم
انقدر تا که زاشک چشم گیرم من دوش
مانده ام چشم به راه تا برسد ان لحظه
که زندعشق میان من و دلدارم جوش

سرم سرخ و دلم چون ابر تاریک
نوایم از ته آب و گلویم هست باریک
نباشد حاصلم جز سرفه و دود
نبیند .هيچكس از من كمي سود
لبش را هر که با من آشنا کرد
خودش را كشته و باد فنا كرد
رسيده نسل نو از من به بازار
ز رنگ و بوي آن كار همه زار
زنم آتش به جان هر جواني
برم او را به سوي ناتواني
كنم بد نام هر مشهور و نامي
اگر بر من زند يك لحظه كامي
كنم او را ز جان خويشتن سير
كشم هر كس ز عرش سروري زير
بگو من كيستم داناي خوشدل
سر سرخ مرا از دم بزن گل

azarmina wrote:

ژولیده سری بدیدم و بردم هوش
زان پس به هوای اوهمه کردم کوش
مویش به مثال پر طاووس قشنگ
انگونه که در خوابگهم دیدم دوش
گفتم به هزار آه و افسوس و دریغ
باید که چرا او ندهد بر من گوش
هر شب به خدای راز و نجوا کردم
پس کی شودازعشق برم اندک نوش
هر دم به خیال برملا کردن راز
شد زبان از سخن و گشت خموش
چشم بر قامت او دوخته و زار زنم
انقدر تا که زاشک چشم گیرم من دوش
مانده ام چشم به راه تا برسد ان لحظه
که زندعشق میان من و دلدارم جوش

به به ما رو باش که فکر میکنیم این آذر مینا خان داره درس میخونه .. :cyclops:
حالا آذر مینا جان علی الحساب بجنب که خدایی نکرده مجبور نشی :
چشم بر قامت نمره ها دوخته و زار زنی .. :bball:

شعر حافظ را شنیدستی اگر
شعر اشکان را زپشی از آن نگر
شعر من چون شعر حافظ خواندنی است
شعر من در دل همیشه ماندنی است
شعر من از عمق دل جوشیده است
شعر من از شهد گل نوشیده است
شعر من چون نقش خنده بر لب است
شعر من چون روشنایی در شب است
شعر من زاییده درد و غم است
شعر من غمدیدگان را همدم است
شعر من دل میبرد از دلربا
شعر من .من را بگوید مرحبا
شعر من از حق تلاوت ميكند
آنچه دل خواهد حكايت ميكند

خدار ا شکر امتحانا هم تمام شد و به قامت نمره ها چشم دوختم ولی الحمدلله نزاریدم.
میدوارم همه شما هم موفق بوده باشید.
انشاله

عرض سلام و ادب
از بين بر و بچه هاي ايران فرومي كسي هست كه امتحاناشو خراب كرده باشه؟ :[نیشخند]:
دارم دنبال يه همدرد واسه خودم مي گردم :{قاه قاه}:

سلام بچه ها
تا اين لحظه براي مديريت انجمن شاعران و نويسندگان ايران فروم خانم پوپك نصيري و آقاي فرهاد اقبالي مشخصات خودش رو برامون ارسال كردند :105:
همچنان منتظر ساير دوستان هستيم.

إ إ إ إ إ إ إ سحر جون مگه چه جوری باید ثفتنام کنن ؛ آخی نکنه اینترنتیه ..؟؟؟؟؟
بیچاره ه ه ه ه ه ه .. فکر کنم آذر مینا پیاده راه افتاده داره میاد تهران مدارکشو بیاره که ثفتنام کنه ...!!!
إإإإ خیلی هم راس میگم ؛ ببینین چند وقته نیومده ؛ دیگه معلومه که ... :[نیشخند]:

.........................................
میشه مام بیام بثفتنامیم ؟؟؟؟
آخی من تا حالا حس رئیس بودن نداشتم " چه حس غریبی .. :{گريه}: !!!!
همیشه دوست داشتم تو آگهی های کار یابی مثلا یکی بزنه: مثلا (( شرکت خصوصی (بیززززززز) ( نصب هر گونه آگهی تبلیغاتی در این مکان پیگرد قانونی دارد ) به یک رئیس جهت ریاست نیاز دارد ..!! ))
بعد مثلا شرایطشم اینا باشن :
(( شرایط رئیس جهت ریاست : دوشیزه باشد ؛ بی خاستگار باشد ؛ سن : 21 ؛ قد : 168 ؛ وزن : 52 ، تاکید میشود که حتما باید دانشجوی انصرافی شیمی بوده باشد و به آقای ماست ماست هم علاقه مند باشد .. .))
آخی چقدر خوب بود .. :105:

.................

سحر جون قربون دستت ؛ کبریت دم دستت هست ؛ یه کبریت روشن کن ( بر اساس دخترک کبریت فروش )
بعد همه میومدین تو شرکت من ؛ من همه رو اونجا اخراج میکردم ؛ شماها رو میاوردم ؛ بعد پولدار میشدیم حاج رضا رو میفرستادیم بره اکابر ادامه تصبیل بده ( من میدونم حاج رضا خیلی دوست داره بره ادامه تصبیل بده ؛ میخواد با سبات شه ؛ که دیگه بتونه نبشته های منو بخونه ؛ مگه نه حاج رضا :pirat: ) ؛ بعد دیگه آذر مینا نگران نبود که من زیر آبشو پیش رئیسش بزنم ؛ شاید اصلا آیدام میومد پیشمون .. و ... و...
(خب دیگه کارت ویزیت من تموم شد ؛ باید برم ؛ حالا هر کی هر پستیو تو شرکت دوست داره داشته باشه اینجا بلبسه ..)

سلام بچه ها :D
امتحاناتم تموم شدن :{شادی}: بد نبود وضعم از آقا كاوه خيلي بهتره :[نیشخند]:
من از حالا به بعد براي شروع جدي كار انجمن شاعران و نويسندگان ايران فروم شروع مي كنم به گذاشتن هر چي كه راجع به ادبيات بلدم و فكر مي كنم به درد همه دوستام بخوره :105:
فقط يادتون نره حتما راهنماييم كنين

سلام دوباره ا.مدم بچه ها
فائزه راست میگه این چند روز رو تهران بودم ولی واسه یه کار دیگه .تو یه شرکت که نزدیک بود کلاه سرم بزارن ولی الحمدالله ...
تو این دو روز که تو تهران بودم اندازه دو ماه فقط کرایه تاکسی دادم که یک بلیط واسه اهواز بگیرم .
دیگه توبه کردم که تو عمرم برم تهران.
راستی امتحانام هم تموم شد و خیلی هم عالی بود .دلت بسوزه کاوه خان.تا این حد که رتبه اول دانشگاه شدم
آخیییییییییییییییییییییییییییییییی

azarmina wrote:

سلام دوباره ا.مدم بچه ها
فائزه راست میگه این چند روز رو تهران بودم ولی واسه یه کار دیگه .تو یه شرکت که نزدیک بود کلاه سرم بزارن ولی الحمدالله ...

آخ آخ آخ از دست اینا " من چقدر سفارش کردم که یه جوری سر این آذر مینا رو کلاه بذارین که نفهمه هااااااااااااااااا..
ببین یه کارم بلد نیستن درست انجام بدن

آگهی کاریابی
به چند نفر خبره جهت کلاه گذاشتن بر سر مبارک آذر مینا نیازمندیم
جهت تکمیل فرم و کسب اطلاعات بیشتر به آدرس زیر مراجعه فرمائید ..
آدرس : خیابون امام ؛ خونه ی فائزه اینا

سلام دوستان
بنده به دعوت سحر خانم خدمت رسیدم
وبرای اولین پست هم یک غزل آوردم
امیدوارم مورد پسند باشه:
.::معیار بزرگی::.
سلام آقا دلم تنگ است امروز
برایم ناله آهنگ است امروز
دروغ و کفر معیار بزرگی است
چه گویم حرف حق ننگ است امروز
گروهی در زمین تندیس حقند
جواب حرف حق سنگ است امروز
کجا این بنده در چنگال نفس است
اسیر قوم صد رنگ است امروز
زمانی خوب بودن آدمی بود
برای بد شدن جنگ است امروز
بیا آقا عدالت گستری کن
که پای عدلمان لنگ است امروز
.::سمیر::.

nilla28 wrote:

سلام دوستان
بنده به دعوت سحر خانم خدمت رسیدم
وبرای اولین پست هم یک غزل آوردم
امیدوارم مورد پسند باشه:
.::معیار بزرگی::.
سلام آقا دلم تنگ است امروز
برایم ناله آهنگ است امروز
دروغ و کفر معیار بزرگی است
چه گویم حرف حق ننگ است امروز
گروهی در زمین تندیس حقند
جواب حرف حق سنگ است امروز
کجا این بنده در چنگال نفس است
اسیر قوم صد رنگ است امروز
زمانی خوب بودن آدمی بود
برای بد شدن جنگ است امروز
بیا آقا عدالت گستری کن
که پای عدلمان لنگ است امروز
.::سمیر::.

سلام نیلای عزیز
شعرت خیلی قشنگ بود " مرسی
به جمع ما خوش اومدین اه اه " نه نه ببخشین اشتباه شد :flower:

بچه هااااااااااااااا
راس راسی من هنوز نگران آقای مرادیم

nilla28 wrote:

سلام دوستان
بنده به دعوت سحر خانم خدمت رسیدم
وبرای اولین پست هم یک غزل آوردم
امیدوارم مورد پسند باشه:
.::معیار بزرگی::.
سلام آقا دلم تنگ است امروز
برایم ناله آهنگ است امروز
دروغ و کفر معیار بزرگی است
چه گویم حرف حق ننگ است امروز
گروهی در زمین تندیس حقند
جواب حرف حق سنگ است امروز
کجا این بنده در چنگال نفس است
اسیر قوم صد رنگ است امروز
زمانی خوب بودن آدمی بود
برای بد شدن جنگ است امروز
بیا آقا عدالت گستری کن
که پای عدلمان لنگ است امروز
.::سمیر::.

سلام دوست خوبم
شعر بسیار زیبایی بود
موفق باشید

faezeh wrote:

بچه هااااااااااااااا
راس راسی من هنوز نگران آقای مرادیم

مرادی جان خوشا به سعادتت مرد :[نیشخند]:
وقتی نیستی هم همه یادت می کنن ولی این کاوه بیچاره اگه صد سال هم گذرش به ایران فروم نیفته هیچکس نیست بگه این کاوه عزیز تر از جان کجاست؟ :{گريه}:
آبجی فائزه، این داش مرادی ما قبل رفتن گفت که می ره ماموریت فکر کنم توی ماموریت بدجوری گیر کرده باشه :{قاه قاه}: نکنه این آخرین ماموریتش بوده باشه؟؟ مرادی جان هر کجا که هستی دست خدا به همرات :[نیشخند]: روحت هم شاد :{قاه قاه}:
این احتمال هم هست که رفته برای ثبت نام توی کلاسای نهضت سواد آموزی اقدام کنه، آخه تا جایی که یادم می آد دیکته ش خیلی ضعیف بود :{قاه قاه}: