[You must be registered and logged in to see this image.]
نویسنده : پائولو کوئلیو
مترجم : آرش حجازی


.......................
مشخصات کتاب :
تعداد صفحه: 184
نشر: کاروان (19 اسفند، 1386)
شابک: 978-964-7033-93-0
قطع کتاب: رقعی


.......................
نقد :
به نگاهی ما را از بند زمان و مکان رهایی می‌بخشید این بار در واژه هایش شرح قصه‌ای از مثنوی مولانا بود :
مردی در بغداد وقتی ارثیه‌اش تمام می‌شود درمانده می‌شود با خدا راز و نیازمی کند و شب در خواب می‌بیند که هاتفی به او می‌گوید در فلان جای مصر گنج هست سریع به آن جا برو. مرد در پی تحقق آرزویش وقتی به مصر می‌رسد توشه‌اش تمام می‌شود و گرسنه می‌ماند می‌خواهد گدایی کند شرم حضور مانع است. منتظر می‌ماند تا شب فرا رسد از طرفی چند شب متوالی در آن منطقه دزدی شده بود و عسس مترصد بود که دزد رابگیرد. وآن شب به همین مرد برخورد می‌کند و او را به شدت کتک می‌زند و می‌گوید خلیفه فرمان داده است که هر کس شبانه در شهر گشت دستش را ببرید حتی اگر خویشِ من باشد.
مرد در میان نعره فریاد مهلت می‌خواهد تا واقعیت را بگوید که در این جا غریب است و در پی خوابی که دیده است برای یافتن گنج به مصر آمده است.
صداقت مرد بر عسس اثر می‌کند و دلش به حال او می‌سوزد. می‌گوید: «تو به دنبال خواب و خیال این همه راه را آمده‌ای عجب مرد احمقی هستی من هم بارها خواب دیده‌ام که در بغداد (به نشانی خانه مردِ کتک خورده) گنجی نهفته است ولی هیچ وقت به سراغش نرفتم تو عقل نداری که برای یک خواب این همه راه پیموده‌ای مرد بغدادی بسیار شادمان می‌شود و به گنج وجودی خود پی می‌برد.»
هنگامی که ایشان این قصه را حکایت می کردند کتاب «کیمیاگر - پائولو کوئلیو نویسنده معاصر برزیلی» در ذهنم مرور می‌شد که این همان قصه است و شرم زده شدم از این که مضمون مثنوی را باید از ترجمه آثار نویسندگان خارجی بخوانم. وقتی در مثنوی به دنبال این قصه گشتم بیش‌تر خجالت کشیدم از این که این، حکایتی از قصه «قلعه ذات و الصور» در دفتر ششم مثنوی بود که چند سال پیش ماه‌ها روی این قصه تأمل کرده بودم و کنفرانسی از آن در دانشگاه داشتم و عجب آن که این حکایت اصلا یادم نبود. شاید هم درک این حکایت نیازی خاص را می‌طلبید که آن زمان من آن «دزد» را نداشتم.
بر سر گنج از گدایی مرده‌ام زان که اندر غفلت و در پرده‌ام
مثنوی. دفتر 6. ب 4337
مضامین تکراری در فرهنگ ملل گوناگون وجود دارد و این تکرار گاه در یک زمان هم عرض و یا با طی چندین قرن فاصله اتفاق می‌افتد. «سلوک» و حال «سالک» بارها در آثار عرفان شرح داده شده است واین تکرار نه تنها ملال آور نیست بلکه از سر نیاز است خوردن نان هر روزه برای ما ملال آور نیست چون احساس نیاز و گرسنگی داریم پس اگر گرسنه و نیازمند درک حقیقت باشیم تکرار این قصه‌ها در زمان‌ها و زبان‌های مختلف ملال آور نیست.
لذت از جوع است، نه از نقل نو با جماعت از شکر به نان جو
هر که را درد جماعت نقد شد نو شدن با جزو جزوش عقد شد
پس نیاز موجب «نو شدن» می‌شود و دیگر گونه اندیشیدن و دیگر گونه دیدن این نیاز در مثنوی عنوان «درد» هم می‌پذیرد.
درد داروی کهن را نو کند دردهر شاخ ملولی خو کند
کیمیای نو کننده دردهاست کو ملولی آن طرف که درد خاست؟
هین! مزن تو از ملولی آه سرد در جو و در جو و درد، درد
کسی در پی کیمیا می‌رود که دردمند باشد و این درد فرد را طالب راه می‌کند و به او ظرفیت می‌دهد که سرزنش خارمغیلان در بیابان را با شکیبایی تحمل کند برای درک حقیقت باید گوش باطن باز شود و این میسر نیست مگر با عشق.
غبار راه طلب کیمیای بهروزی است غلام دولت آن خاک عنبرین بویم

عناصر مشترک داستان کیمیاگر با مثنوی معنوی
1- ارث پدری در مثنوی مرد بغدادی ارث پدری را که رایگان به دست آورده قدر نمی‌داند وقتی تهیدست می‌شود به خود می‌آید. البته ارث در این جا نمادی از جان است که دوست به رایگان به ما بخشیده است.
در کتاب کیمیاگر سانتیاگو و مرد انگلیسی که هر دو به نوعی دنبال کیمیا بودند به پشتوانه ارث پدری در پی مطلوب می‌روند.
2- حال درماندگی و تهی شدن فرد از خودبینی، فرد را به خدا نزدیک می‌کند.
(ساربان: بدبختی، خدا را به من نشان داد. کیمیاگر. ص 82. روزبهان چاپ سوم)
3- خواب: در هر دو قصه خواب محرک قهرمانان داستان است و آنان را طالب راه می‌کند.
4- مصر: گنج در هر دو این فاصله مکانی زیاد موجب سفر و تجربه‌های نو و صیقل خوردن روح آنان می‌شود.
5- طالب گنج شدن: در مثنوی به شکل نمادین از آن استفاده شده است .نفس اماره گرسنه است و به گدایی می‌رود و نفس لوامه به دستور نفس مطمئنه (عقل و خلیفه) او را تنبیه می‌کند.
6- در هر دو قهرمانان ظاهرآ از گنج جدا شده و در مصر به دنبال آن هستند و باتحمل مشقات به بصیرت می‌رسند و به گنج وجودی خود در موطن خویش پی می‌برند و به جای اول خود باز می‌گردند. و این یکی از نکته‌های اصلی قصه ذات الصور است که پروردگار بنده را در راهی به تلاش وا می‌دارد و از راهی دیگر به مقصد می‌رساند.
کتاب کیمیاگر، یکی از ده کتاب پر فروش جهانی سال 1998 بوده است و در کشور ما هم بارها با تیراژ بالا چاپ شده است دست به دست شدن آن نزد جوانان خوشبختانه نشان دهنده درد و حال طلب است و به دنبال کیمیاگر رفتن.
اندوه در این است که مرد بغدادی میراث خوار ناشناس بود چون برای کسب آن رنجی نکشیده و تلاش نکرده بود.