هنوز هم از گمرک، وقتی امیریه را بالا میروی، چند قدمی نرفتهای که میرسی به «مهدیه تهران». اگر شب جمعهای باشد ندای «یا سریعالرضا»یی شاید بشنوی. هنوز هم صبحهای جمعه که میشود، جمعی به عشق امام زمان در مهدیه گرد هم جمع میشوند و «ندبه» میخوانند و ندبه میکنند. مهدیه هنوز مأمنی است که میتوان به آن پناه برد... صبحهای جمعه، میتوان ناله کرد که «ای عزیز زهرا کی میایی؟»... مهدیه هنوزم که هنوز است بوی شیخ احمد کافی را میدهد...
***
گفتهاند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... منبرهای کافی اینگونه بود... کافی همه را به خصوص جوانان را به اسلام و تشیع جذب میکرد. پرجمعیتترین منبرها را داشت و با صدای گرم و زیبا به وعظ میپرداخت. از ویژگیهای منبرش عدم تفکیک «سخنرانی» و «روضه» بود. خودش هم سخنرانی میکرد و هم روضه میخواند. و چه روضههایی هم میخواند. ویژگی دیگر، سادهگوییاش بود. سخنانش را همه خوب خوب میفهمیدند...
گفتهاند خیلی از پامنبریهایش جوانانی بودند که تحت تبلیغ شاه روحانیت را قبول نداشتند اما کافی با همین خندهها و سخنان گرم کم کم جذبشان میکرد وبا حقیقت دین اشنایشان می ساخت.
گفتهاند از سن هشتسالگی به خاطر صدای رسا و خوشش، دعای كمیل را در حرم امام رضا –علیهالسلام- می خواند كه مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفته بود و نیز در مدتی كه در نجف ساكن بود، به دستور آيت الله مدني تبريزى، دعای ندبه، مدرسه ی «سید» در نجف و نیز دعای كمیل بارگاه ملكوتی حضرت ابا عبدالله الحسین –علیهالسلام را قرائت می كرد كه افراد بسیاری از دور و نزدیك در این مجالس دعا حاضر می شدند. از سال 1340ه.ش. كه مرحوم كافی به تهران آمد جلسات دعای ندبه را در منزل خويش برپا مي كرد. به دلیل استقبال پر شور و كم نظیر مردم و كمبود جا، بر آن شد تا با كمك برخی از بازاریان و خیّرین تهران، «مهدیه» را در خیابان ولی عصر(عج) تهران بنا نهد. گفتهاند منزل خود را فروخت و با کمک 4 تن از بازاریان تهران و کمک بسیاری از مردم، مهدیه تهران را ساخت. متعاقب مهدیه تهران، دهها مهدیه در شهرهای مختلف ساخته شد...
سردر قدیم مهدیه تهران
***
مرحوم کافی روی مفاسدی که رواج داشت خیلی حساس بود. بارها در منبرهایش از حرمت ریشتراشی، مشروبخواری، قماربازی، بیحجابی و بیعفتی و ... سخن میگفت و بارها روی آن تأکید میکرد و البته معترض به وضع فسادآمیز آن زمان بود و طبعا سخنرانیهایش صبغه سیاسی پیدا میکرد و با مقامات دولتی و امنیتی درگیر میشد. اما خواندن گزارشهای ساواک در مورد او جالب است که نیمنگاهی میاندازیم:
نخستین گزارش ساواک درباره او از اسفند 41 است که در منزل آیتالله قمی در مشهد منبر رفته، و از دید ساواک مطالب تندی مطرح کرده بود. از جمله آنکه گفته بود دولت به برخی از رؤسای هیآت مذهبی پول داده تا به نفع دولت شعار دهند و ادامه داده بود که وی در اینباره با این قبیل هیآت برخورد کرده است. گزارش دیگر در دوم فروردین همان سال است که روی منبر گفته است: تو چرا، یعنی ای پادشاه اختیار خودت را به دست اجنبی دادهای. روز بعد هم در منزل آیتالله میلانی گفته است: روحانیت با قرآن جلو میرود و با دولت اجانبپرست میجنگد و ایستادگی میکند. گزارش دیگر حکایت از آن دارد که در همان سخنرانی وی شاه را به منصور و ابرهه تشبیه کرده و از قیام زیدبنعلی ستایش نموده است. به دنبال شدت گرفتن برخی از انتقادهای اجتماعی او به دولت، ساواک به وی تذکر داد، اما اثر این تذکر ظاهرا چند روزی بیش نبود؛ با بالا گرفتن بحث سربازی طلبهها و نیز دستگیریها و اعتراض وی و گفتن اینکه «شاگردهای مکتب اسلام را از مردم گرفته و زندان انداخته» او را دستگیر و بازجویی کردند و گویا خیلی سریع آزاد شده است.
مرحوم کافی در کنار استاد خود شهید آیت الله مدنی
این زمان سخنرانیهای روحانیون اغلب با کنایه و اشاره به رژیم همراه بود، اما مرحوم کافی به دلیل نفوذ کلام و نیز سخرانیهایش در منازل آیات میلانی و قمی در شمار افرادی بود که ساواک روی آنان تأمل داشت. به همین دلیل در چهارم اسفند 43، بار دیگر دستگیر شد. درباره اتهامات وی گفته شده بود که در منبر گفته است «حکومت ظالم با جگرگوشههای زهرا چه میکند». همچنین «آیتالله خمینی را نایب امام زمان معرفی و او را در زندان و مظلوم معرفی میکند و مرتبا دعا و صلوات برای خمینی میفرستد». این بار او را دو ماه در حبس تأدیبی نگه داشتند. بعدها مرحوم کافی گفت که به خاطر رطوبت زندان، رماتیسم گرفته است. یک بار هم گفت: جای شما خالی، زندان قزلقلعه، خدا کند که همه شما را بدانجا ببرند، به شرط آنکه برای دین باشد نه به جرم هروئین و تریاک.
بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه، اوضاع تا حدی فروکش کرده و از سخنرانیهای مرحوم کافی گزارشی منعکس نشده است. آنچه هست انتقادات وی نسبت به فساد اخلاقی حاکم بر جامعه است. مثلا جایی در مورد رادیو میگوید: بعضی وقتها که میخواهند صدای مردم در نیاید، چهار کلمه قرآن با قرائت پخش میشود و بعد از قرآن خانم دلکش شروع به خواندن میکند.
در اواخر 44 بار دیگر مدتی در زندان افتاد. ساواک به وی تذکر داد که از گفتن مطالب تند روی منبر خودداری ورزد. اما نباید تأثیر کرده باشد. بر اساس گزارش ساواک در سال 45، چند تصویر از امام خمینی در منزلش بوده و در جلسهای که با برخی از افراد هیآت داشته گفته است میبایست بر اساس رساله ایشان برای مردم مسأله گفت. در سخنرانی خود در دی 45 گفت: «این هارونها و مأمونها چقدر فرزندان فاطمه را اذیت کردهاند.» وی در 20 بهمن 45، گفت: در هر عصری منصورها و حجاجها وجود دارند و اولاد پیغمبر را اذیت میکنند. عدهای را اعدام و عدهای را زندانی مینمایند...خدایا پرچمدار اسلام پیشوای شیعیان جهان حضرت آیتالله خمینی را در پناه خودت از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند، فراهم نما.
وی در سخنرانیها مرتبا روی فرعون و روشهای برخورد او و همینطور منصور عباسی و زندانی کردن سادات تکیه میکرد. جالب آنکه وقتی در روز پنجم مرداد 57 برای مرحوم کافی در مهدیه تهران فاتحه برگزار شد، جمعیت حاضر پس از خروج از مهدیه شعار میدادند: «مرگ بر منصور». ساواک بعدها نوشت که وی اخلاقا تعهد سپرده است چنانچه با رفتنش به منبر موافقت شود، مستمعین را با «اقدامات مترقیانه و اساسی کشور» آشنا خواهد ساخت و «در راه خدمت به شاهنشاه»... قدم برخواهد داشت، لکن عملا مشاهده شده که به هیچوجه وی پایبند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویه ناصواب و خلاف مصالح خود ادامه میدهد.
با حساس شدن ماجرای صهیونیستها و فلسطین و مسجدالأقصی در سال 48، موضوع تازهای در سخنرانیهای مرحوم کافی مطرح شد:«در این جهاد با برادران اعراب همآهنگ و همصدا باشید.» و در جای دیگر گفت: به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند.
در 21 خرداد 46 در قم در منزل امام که این زمان در اختیار برادر ایشان آیتالله پسندیده بود منبر رفت و از کسانی سخن گفت که در راه خدا شکنجه شده، به زندان میروند و وقتی آزاد شدند سرافرازند. جسارت مرحوم کافی در سخنرانیهای این دوره قابل مشاهده است. وی با اشاره به اینکه زمان خلفای عباسی کسانی بر مردم حکومت میکردند که اهل مشروب و زنا بودند میافزاید: در حال حاضر هم وضع به همین منوال است و جنایت و فساد آزاد میباشد. مرحوم کافی در حج در مراسمی هم که برای «دعای برای شاه» بوده شرکت نکرد. در بازگشت به ایران از وی بازخواست شد و او در پاسخ گفت که در روز مذکور مسمومیت غذایی پیدا کرده و نتوانسته است در آن مراسم شرکت کند!
در تیرماه 49 بار دیگر احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی در ارتباط با مسائلی بود که پس از شهادت محمدرضا سعیدی در مشهد و در دستگاه آقای میلانی رخ داد. از نظر ساواک چهار نفر عامل سروصدا در مشهد پس از شهادت آقای سعیدی بودند: شیخ عباس طبسی، سیدعلی خامنهای، شیخ محمدرضا محامی و شیخ احمد کافی.
اما قدری جلوتر، به دلیل مشاهده برخی انحرافات در جریان مبارزه، سبب شد تا صبغه سیاسی سخنان شیخ کمتر شود. با انتشار برخی نوشتهها همچون شهید جاوید و آثاری از ابوالفضل برقعی و همچنین بالا گرفتن نظریات منسوب به حسینیه ارشاد و شریعتی، قدری در همراهی با مبارزه تردید ایجاد شد. ایشان با شریعتی مخالفت خیلی جدی داشت.
البته باز هم طعنها ادامه داشت. در آبان 49 طعنی بر «قرآن فرح» زدهاند. بعدتر در ساله 50 اسم ایشان در لیست وعاظ ممنوعالمنبر قرار گرفت. در این لیست نام افراد دیگری چون آقایان طالقانی، باهنر، مهدوی کنی، خزعلی، هاشمی رفسنجانی، محلاتی و ... نیز دیده میشود. ساواک با کنترل و مراقبت شدید از کافی و تلفنهای او اشاره میکند که وی بسیار مزوّر است و همه کارهای خود را با آقای فلسفی مشورت میکند. ارتباط مرحوم کافی با آقای فلسفی زیاد بود و زمانیکه مرحوم فلسفی ممنوعالمنبر بود کافی روی منبر از قول آیتالله بروجردی نقل کرد که نگویید فلسفی بگویید شمشیر برنده اسلام.
در مراسم چهلم آقا مصطفی خمینی مرحوم کافی منبر رفت. پس از واقعه 19 دی در قم، به اعتراض از سخنرانی پرهیز کرد. در تظاهرات ضدحکومتی در 28 اردیبهشت 57 سخنرانی کرد در چهلم شهدای یزد هم که در 19 اردیبهشت 57 برگزار شد سخنرانی کرده و گفت که من به وسیله ارتباط قلبی، این عزاداری را به ساحت آیتالله خمینی میرسانم...
ایشان در 29 تیر 57 در تصادفی مشکوک در حالیکه از قوچان عازم مشهد بود به همراه فرزند ده ساله اش و چند تن دیگر کشته شدند.
روز 31 همان ماه در مشهد با حضور ده هزار نفر از دوستدارانش پیکر او را به صحن آورده و پس از نماز خواندن آیت الله سید عبدالله شیرازی بر آن، پیکر ایشان را با هواپیما به تهران منتقل شد. پس از آن بود که جمعیت در شهر پراکنده شده و تظاهرات زیادی به راه افتاد. بعد از انتقال پیکر ایشان به تهران و مراسم در مهدیه، مجددا پیکر ایشان به مشهد منتقل و در خواجه ربیع دفن شد. بازتاب این ماجرا در قم هم به تظاهرات مخالفان دولت منجر شد. در اصفهان هم پس از برگزاری مراسم فاتحه وی تظاهرات شد و نیز در کاشان و بسیاری از شهرهای دیگر. در تهران در پنجم مرداد برای ایشان مراسم فاتحه گذاشته شد که پس از اتمام آن مردم با شعار مرگ بر منصور و زنده باد خمینی از حسینیه بیرون آمدند. روحانیت تهران هم در مسجد ارک فاتحه گرفته بود که آنهم تبدیل به تظاهرات ضدحکومتی شد......
***
از این حرفها بگذریم... اینها که گفتیم «کافی» هست و کافی نیست...
و مرحوم کافی واقعا کس دیگری بود نه اینها که گفتیم...
گفتهاند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
کافی عاشق و خادم امام زمان-علیه السلام- بود و -واقعا خودمانیم- چه خلعتی از این شریفتر؟
هدیه به آن بزرگوار سه صلوات ختم بفرمائید.
منبع:hoseinkamkar.blogfa[You must be registered and logged in to see this image.]
***
گفتهاند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند... منبرهای کافی اینگونه بود... کافی همه را به خصوص جوانان را به اسلام و تشیع جذب میکرد. پرجمعیتترین منبرها را داشت و با صدای گرم و زیبا به وعظ میپرداخت. از ویژگیهای منبرش عدم تفکیک «سخنرانی» و «روضه» بود. خودش هم سخنرانی میکرد و هم روضه میخواند. و چه روضههایی هم میخواند. ویژگی دیگر، سادهگوییاش بود. سخنانش را همه خوب خوب میفهمیدند...
گفتهاند خیلی از پامنبریهایش جوانانی بودند که تحت تبلیغ شاه روحانیت را قبول نداشتند اما کافی با همین خندهها و سخنان گرم کم کم جذبشان میکرد وبا حقیقت دین اشنایشان می ساخت.
گفتهاند از سن هشتسالگی به خاطر صدای رسا و خوشش، دعای كمیل را در حرم امام رضا –علیهالسلام- می خواند كه مورد استقبال بسیاری از مردم قرار گرفته بود و نیز در مدتی كه در نجف ساكن بود، به دستور آيت الله مدني تبريزى، دعای ندبه، مدرسه ی «سید» در نجف و نیز دعای كمیل بارگاه ملكوتی حضرت ابا عبدالله الحسین –علیهالسلام را قرائت می كرد كه افراد بسیاری از دور و نزدیك در این مجالس دعا حاضر می شدند. از سال 1340ه.ش. كه مرحوم كافی به تهران آمد جلسات دعای ندبه را در منزل خويش برپا مي كرد. به دلیل استقبال پر شور و كم نظیر مردم و كمبود جا، بر آن شد تا با كمك برخی از بازاریان و خیّرین تهران، «مهدیه» را در خیابان ولی عصر(عج) تهران بنا نهد. گفتهاند منزل خود را فروخت و با کمک 4 تن از بازاریان تهران و کمک بسیاری از مردم، مهدیه تهران را ساخت. متعاقب مهدیه تهران، دهها مهدیه در شهرهای مختلف ساخته شد...
سردر قدیم مهدیه تهران
***
مرحوم کافی روی مفاسدی که رواج داشت خیلی حساس بود. بارها در منبرهایش از حرمت ریشتراشی، مشروبخواری، قماربازی، بیحجابی و بیعفتی و ... سخن میگفت و بارها روی آن تأکید میکرد و البته معترض به وضع فسادآمیز آن زمان بود و طبعا سخنرانیهایش صبغه سیاسی پیدا میکرد و با مقامات دولتی و امنیتی درگیر میشد. اما خواندن گزارشهای ساواک در مورد او جالب است که نیمنگاهی میاندازیم:
نخستین گزارش ساواک درباره او از اسفند 41 است که در منزل آیتالله قمی در مشهد منبر رفته، و از دید ساواک مطالب تندی مطرح کرده بود. از جمله آنکه گفته بود دولت به برخی از رؤسای هیآت مذهبی پول داده تا به نفع دولت شعار دهند و ادامه داده بود که وی در اینباره با این قبیل هیآت برخورد کرده است. گزارش دیگر در دوم فروردین همان سال است که روی منبر گفته است: تو چرا، یعنی ای پادشاه اختیار خودت را به دست اجنبی دادهای. روز بعد هم در منزل آیتالله میلانی گفته است: روحانیت با قرآن جلو میرود و با دولت اجانبپرست میجنگد و ایستادگی میکند. گزارش دیگر حکایت از آن دارد که در همان سخنرانی وی شاه را به منصور و ابرهه تشبیه کرده و از قیام زیدبنعلی ستایش نموده است. به دنبال شدت گرفتن برخی از انتقادهای اجتماعی او به دولت، ساواک به وی تذکر داد، اما اثر این تذکر ظاهرا چند روزی بیش نبود؛ با بالا گرفتن بحث سربازی طلبهها و نیز دستگیریها و اعتراض وی و گفتن اینکه «شاگردهای مکتب اسلام را از مردم گرفته و زندان انداخته» او را دستگیر و بازجویی کردند و گویا خیلی سریع آزاد شده است.
مرحوم کافی در کنار استاد خود شهید آیت الله مدنی
این زمان سخنرانیهای روحانیون اغلب با کنایه و اشاره به رژیم همراه بود، اما مرحوم کافی به دلیل نفوذ کلام و نیز سخرانیهایش در منازل آیات میلانی و قمی در شمار افرادی بود که ساواک روی آنان تأمل داشت. به همین دلیل در چهارم اسفند 43، بار دیگر دستگیر شد. درباره اتهامات وی گفته شده بود که در منبر گفته است «حکومت ظالم با جگرگوشههای زهرا چه میکند». همچنین «آیتالله خمینی را نایب امام زمان معرفی و او را در زندان و مظلوم معرفی میکند و مرتبا دعا و صلوات برای خمینی میفرستد». این بار او را دو ماه در حبس تأدیبی نگه داشتند. بعدها مرحوم کافی گفت که به خاطر رطوبت زندان، رماتیسم گرفته است. یک بار هم گفت: جای شما خالی، زندان قزلقلعه، خدا کند که همه شما را بدانجا ببرند، به شرط آنکه برای دین باشد نه به جرم هروئین و تریاک.
بعد از تبعید امام خمینی به ترکیه، اوضاع تا حدی فروکش کرده و از سخنرانیهای مرحوم کافی گزارشی منعکس نشده است. آنچه هست انتقادات وی نسبت به فساد اخلاقی حاکم بر جامعه است. مثلا جایی در مورد رادیو میگوید: بعضی وقتها که میخواهند صدای مردم در نیاید، چهار کلمه قرآن با قرائت پخش میشود و بعد از قرآن خانم دلکش شروع به خواندن میکند.
در اواخر 44 بار دیگر مدتی در زندان افتاد. ساواک به وی تذکر داد که از گفتن مطالب تند روی منبر خودداری ورزد. اما نباید تأثیر کرده باشد. بر اساس گزارش ساواک در سال 45، چند تصویر از امام خمینی در منزلش بوده و در جلسهای که با برخی از افراد هیآت داشته گفته است میبایست بر اساس رساله ایشان برای مردم مسأله گفت. در سخنرانی خود در دی 45 گفت: «این هارونها و مأمونها چقدر فرزندان فاطمه را اذیت کردهاند.» وی در 20 بهمن 45، گفت: در هر عصری منصورها و حجاجها وجود دارند و اولاد پیغمبر را اذیت میکنند. عدهای را اعدام و عدهای را زندانی مینمایند...خدایا پرچمدار اسلام پیشوای شیعیان جهان حضرت آیتالله خمینی را در پناه خودت از جمیع بلایا حفظ بفرما و او را صحیح و سالم به ایران برگردان و وسایل خلاصی زندانیان بیگناهی که به جرم طرفداری از قرآن و دین و روحانیت گرفتار شدهاند، فراهم نما.
وی در سخنرانیها مرتبا روی فرعون و روشهای برخورد او و همینطور منصور عباسی و زندانی کردن سادات تکیه میکرد. جالب آنکه وقتی در روز پنجم مرداد 57 برای مرحوم کافی در مهدیه تهران فاتحه برگزار شد، جمعیت حاضر پس از خروج از مهدیه شعار میدادند: «مرگ بر منصور». ساواک بعدها نوشت که وی اخلاقا تعهد سپرده است چنانچه با رفتنش به منبر موافقت شود، مستمعین را با «اقدامات مترقیانه و اساسی کشور» آشنا خواهد ساخت و «در راه خدمت به شاهنشاه»... قدم برخواهد داشت، لکن عملا مشاهده شده که به هیچوجه وی پایبند به قول و تعهدات خود نبوده و همچنان به رویه ناصواب و خلاف مصالح خود ادامه میدهد.
با حساس شدن ماجرای صهیونیستها و فلسطین و مسجدالأقصی در سال 48، موضوع تازهای در سخنرانیهای مرحوم کافی مطرح شد:«در این جهاد با برادران اعراب همآهنگ و همصدا باشید.» و در جای دیگر گفت: به برادران مسلمان اردنی دعا بکنید که یهودیها ریختهاند هفت مسجد آنها را خراب کرده و چند نفر از زن و بچههایشان را کشتهاند.
در 21 خرداد 46 در قم در منزل امام که این زمان در اختیار برادر ایشان آیتالله پسندیده بود منبر رفت و از کسانی سخن گفت که در راه خدا شکنجه شده، به زندان میروند و وقتی آزاد شدند سرافرازند. جسارت مرحوم کافی در سخنرانیهای این دوره قابل مشاهده است. وی با اشاره به اینکه زمان خلفای عباسی کسانی بر مردم حکومت میکردند که اهل مشروب و زنا بودند میافزاید: در حال حاضر هم وضع به همین منوال است و جنایت و فساد آزاد میباشد. مرحوم کافی در حج در مراسمی هم که برای «دعای برای شاه» بوده شرکت نکرد. در بازگشت به ایران از وی بازخواست شد و او در پاسخ گفت که در روز مذکور مسمومیت غذایی پیدا کرده و نتوانسته است در آن مراسم شرکت کند!
در تیرماه 49 بار دیگر احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت. این بازجویی در ارتباط با مسائلی بود که پس از شهادت محمدرضا سعیدی در مشهد و در دستگاه آقای میلانی رخ داد. از نظر ساواک چهار نفر عامل سروصدا در مشهد پس از شهادت آقای سعیدی بودند: شیخ عباس طبسی، سیدعلی خامنهای، شیخ محمدرضا محامی و شیخ احمد کافی.
اما قدری جلوتر، به دلیل مشاهده برخی انحرافات در جریان مبارزه، سبب شد تا صبغه سیاسی سخنان شیخ کمتر شود. با انتشار برخی نوشتهها همچون شهید جاوید و آثاری از ابوالفضل برقعی و همچنین بالا گرفتن نظریات منسوب به حسینیه ارشاد و شریعتی، قدری در همراهی با مبارزه تردید ایجاد شد. ایشان با شریعتی مخالفت خیلی جدی داشت.
البته باز هم طعنها ادامه داشت. در آبان 49 طعنی بر «قرآن فرح» زدهاند. بعدتر در ساله 50 اسم ایشان در لیست وعاظ ممنوعالمنبر قرار گرفت. در این لیست نام افراد دیگری چون آقایان طالقانی، باهنر، مهدوی کنی، خزعلی، هاشمی رفسنجانی، محلاتی و ... نیز دیده میشود. ساواک با کنترل و مراقبت شدید از کافی و تلفنهای او اشاره میکند که وی بسیار مزوّر است و همه کارهای خود را با آقای فلسفی مشورت میکند. ارتباط مرحوم کافی با آقای فلسفی زیاد بود و زمانیکه مرحوم فلسفی ممنوعالمنبر بود کافی روی منبر از قول آیتالله بروجردی نقل کرد که نگویید فلسفی بگویید شمشیر برنده اسلام.
در مراسم چهلم آقا مصطفی خمینی مرحوم کافی منبر رفت. پس از واقعه 19 دی در قم، به اعتراض از سخنرانی پرهیز کرد. در تظاهرات ضدحکومتی در 28 اردیبهشت 57 سخنرانی کرد در چهلم شهدای یزد هم که در 19 اردیبهشت 57 برگزار شد سخنرانی کرده و گفت که من به وسیله ارتباط قلبی، این عزاداری را به ساحت آیتالله خمینی میرسانم...
ایشان در 29 تیر 57 در تصادفی مشکوک در حالیکه از قوچان عازم مشهد بود به همراه فرزند ده ساله اش و چند تن دیگر کشته شدند.
روز 31 همان ماه در مشهد با حضور ده هزار نفر از دوستدارانش پیکر او را به صحن آورده و پس از نماز خواندن آیت الله سید عبدالله شیرازی بر آن، پیکر ایشان را با هواپیما به تهران منتقل شد. پس از آن بود که جمعیت در شهر پراکنده شده و تظاهرات زیادی به راه افتاد. بعد از انتقال پیکر ایشان به تهران و مراسم در مهدیه، مجددا پیکر ایشان به مشهد منتقل و در خواجه ربیع دفن شد. بازتاب این ماجرا در قم هم به تظاهرات مخالفان دولت منجر شد. در اصفهان هم پس از برگزاری مراسم فاتحه وی تظاهرات شد و نیز در کاشان و بسیاری از شهرهای دیگر. در تهران در پنجم مرداد برای ایشان مراسم فاتحه گذاشته شد که پس از اتمام آن مردم با شعار مرگ بر منصور و زنده باد خمینی از حسینیه بیرون آمدند. روحانیت تهران هم در مسجد ارک فاتحه گرفته بود که آنهم تبدیل به تظاهرات ضدحکومتی شد......
***
از این حرفها بگذریم... اینها که گفتیم «کافی» هست و کافی نیست...
و مرحوم کافی واقعا کس دیگری بود نه اینها که گفتیم...
گفتهاند سخنی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند...
کافی عاشق و خادم امام زمان-علیه السلام- بود و -واقعا خودمانیم- چه خلعتی از این شریفتر؟
هدیه به آن بزرگوار سه صلوات ختم بفرمائید.
منبع:hoseinkamkar.blogfa[You must be registered and logged in to see this image.]