داستان علمی تخیلی

دیشب جاتون خالی نشسته بودیم با بچه ها ، یه دفعه قاسم اومد تو .قاسم ساقی محل ماست .از نوع ساقی کوثرها نیس، تیپش فرق میکنه .شاید یک کم پکیده باشه ، اما جنسش حرف نداره.منظورم اون جنسش نیس ، اون جنسشو میگم.دوزانو نشست روی گلیم ، نیشش تا بنا گوش باز بود. غش و ریسه ای اومد و گفت : بچه ها ای دفه یه چیزی اوردم سیتون معرکه ، هفت آسمون میبره تون، آمریکایی خالصه.مو خودم یه بار زدم الآنه نزدیکیای نیویورکم. سه خر(1)دیدین ؟
گفتیم ها په چه مونه ندیدیم؟
گفت بشاش توش . سه خر پیش ای هیچی نی.
گفتم قاسم ایقده آبادانی بازی در نیار.
گفت : نه به جون عبدو .عبدو برادر قاسم بود.
همه گفتند : دمت گرم ، په باربزن ببینیم چی آوردی سیمون.
سیگار روشن بین همه گشت و گشت و گشت و...

ما مخلص همه تونیم.
--------------------------------------------------------------
بابا مو هرچی به حسن گفتم آمو از ما بکش بیرون ، مو کی تا حالا داستان نوشتم
که ای دفه ی دومم باشه، هی گفت نه تو بنویس باقیش با مو.
خو اینم داستان ما بود.حالا تونه حضرت عباس ، اینم شد داستان ؟
اما راجبه نومش .ممکنه بعضی از ای برو بچه ها ایراد بگیرن ، حسن گفت توضیح بده ، گفتیم چشم . داستان مو علمیه ، چون ای کارا علم میخواد ، آدم کلی باس علم داشته باشه تا جنس خوبه از جنس بعد بشناسه.ای یکیش ، په درس شد ؟
اما عین حال تخیلی هم هس ؟ها -میگید چطور؟ اگه سیگار یه دور که زد به شمام میرسید و یه دود میزدین ،میفهمیدین کجاش تخیلیه.اوووووووف ، چه تخیلی.قاسم راس میگفت سگ بوا(2)، سه خر ، خره کیه ؟


(1) نوعی حشیش ، شاید وجه تسمیه اش آن باشد که آدم را سه بار خر میکند.شاید هم اندازه ی سه تا خر خرمیکنید ؟والله و اعلم.
(2) سگ پدر

بابا افرین دوست عزیز
توهم انگار از خودمونی
ممکنه بگی بچه کجایی
البته اگه امکان داره

داستانش محکم و منسجم و قشنگ بود ، من که خیلی خوشم اومد