Iran Forum
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

Iran ForumLog in

Iran Forum helps you connect and share with the people in your life


descriptionدشت آلاله ها Emptyدشت آلاله ها

more_horiz
يكي بر زيگري نالان درين دشت
به خون ديگران آلاله مي گشت

همي كشت و همي گفت اي دريغا
ببايد كشت و هشت و رفت ازين دشت
باباطاهر [You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
گلي كه خود بدادُم پيچ و تابش
به اشك ديدگانُم دادُم آبش

در اين گلشن خدايا كي روا بي
گل از مو ديگري گيره گلابش

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
دو چشمونِت پياله پر ز مي بي
دو زلفونِت خراجِ مُلكِ ري بي

همي وعده كري امروز و فردا
نميدونُم كه فرداي تو كي بي؟

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
نمی دونم که فردای تو کی بی ؟
مه نا و نم فرداش کی بی ، اما دونم فردا و پسون فردای مو هرگز نیایو [You must be registered and logged in to see this image.]

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
كتيبه - اخوان ثالث - اميد
مهدي اخوان ثالث(م. اميد)

فتاده تخته سنگ آن سوي تر، انگار كوهي بود.
و ما اين سو نشسته، خسته انبوهي
زن و مرد و جوان و پير
همه با يكديگر پيوسته ليك از پاي
و پا زنجير
اگر مي كشيدت سوي دلخواهي
به سويش مي توانستي خزيدن، ليك تا آنجا كه رخصت بود
[تا زنجير

ندانستيم
ندايي بود در رؤياي خوف و خستگيهامان
و يا آوايي از جايي، كجا؟ هرگز نپرسيديم.
چنين مي گفت:
ـ فتاده تخته سنگ آن سوي، وز پيشينيان پيري
بر او رازي نوشته است، هر كس جفت....»
چنين مي گفت چندين بار
صدا، و آنگاه چون موجي كه بگريزد ز خود در خاموشي
[مي خفت
و ما چيزي نمي گفتيم.
و ما تا مدتي چيزي نمي گفتيم
پس از آن نيز تنها در نگه مان اگر گاهي
گروهي شك و پرسش ايستاده بود.
و ديگر سيل و خيل خستگي بود و فراموشي
و حتي در نگه مان نيز خاموشي
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود.

شبي كه لعنت از مهتاب مي باريد
و پاهامام ورم مي كرد و مي خاريد
يكي از ما كه زنجيرش كمي سنگين تر از ما بود
[لعنت كرد گوشش را و نالان
گفت: «بايد رفت.»
و ما با خستگي گفتيم: «لعنت بيش بادا!
[گوشمان را چشممان را نيز بايد«رفت»
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي كه تخته سنگ آنجا بود
يكي از ما كه زنجيرش رهاتر بود، بالا رفت آنگه خواند:
ـ «كسي راز مرا داند
كه از اين رو به آن رويم بگرداند.»
و ما با لذتي بيگانه اين راز غبارآلود را
[مثل دعايي زير لب تكرار مي كرديم.
و شب شط جليلي بود پر مهتاب

هلا يك...دو ....سه......ديگر بار
هلا، يك، دو، سه، ديگر بار
عرق ريزان، عزا، دشنام ـ گاهي گريه هم كرديم
هلا، يك، دو، سه، زينسان بارها بسيار
چه سنگين بود اما سخت شيرين بود پيروزي
و ما با آشناتر لذتي، هم خسته هم خوشحال
ز شوق، و شور مالامال

يكي از ما كه زنجيرش سبك تر بود
به جهد ما درودي گفت و بالا رفت
خط پوشيده را از خاك و گل بسترد و با خود خواند
(و ما بي تاب)
لبش را با زبان تر كرد(ما نيز آنچنان كرديم)
و ساكت ماند
نگاهي كرد سوي ما و ساكت ماند
دوباره خواند، خيره ماند، پنداري زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپيداي دوري، ما خورشيديم
«بخوان!» خيره به ما ساكت نگا مي كرد
فرود آمد، گرفتيمش كه پنداري كه مي افتاد
نشانديمش
به دست ما و دست خويش لعنت كرد.
ـ چه خواندي، هان؟»
[مكيد آب دهانش را و گفت آرام:
ـ «نوشته بود
همان،
كسي راز مرا داند،
كه از اين رو به آن رويم بگرداند.»

نشستيم
و
به مهتاب و شب روشن نگه كرديم
و شب شط عليلي بود.
(تهران _ خرداد 1340)

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
قاصدک
قاصدک! هان چه خبر آوردی
از کجا ، وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما ، اما
گردبادم و درمن
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری نه ز دیار و دیاری - باری
برو آن جا که بود چشمی و گوشی باکس
برو آن جا که تو را منتظرند
قاصدک !
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ ،
با دلم می گوید
که دروغی تو دروغ ؛
که فریبی تو فریب.
قاصدک ! هان ، ولی...آخر... ای وای !
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی ! کجا رفتی ؟ آی...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی ؟
در اجاقی- طمع شعله نمی بندم - خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک ! ابرهای همه عالم شب وروز
در درم می گریند.
مهدی اخوان ثال
ث

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
منوچهر آتشی

مثل شبي دراز

با هر چه روزگار به من داد
با هر چه روزگار گرفت از من
مثل شبي دراز
در شط پاك زمزمه خويش مي روم
با من ستاره ها
نجواگران زمزمه اي عاشقانه اند
و مثل ماهيان طلايي شهاب ها
در بركههاي ساكت چشمم
سرگرم پرفشاني تا هر كرانه اند
همراه با تپيدن قلبم پرنده ها
از بوته هاي شب زده پرواز مي كنند
گل اسب هاي وحشي گندمزار
از مرگ عارفانه يك هدهد غريب
با آه دردناكي لب باز مي كنند
با هر چه روزگار به من داد هيچ و هيچ
با هر چه روزگار گرفت از من
با كولبار يك شب بي ياد و خاطره
با كولبار يك شب پر سنگ اختران
تنها ميان جاده نمناك مي روم
مثل شبي دراز
مثل شبي كه گمشده در او چراغ صبح
تا ساحل اذان خروسان
تا بوي ميش ها
تا سنگلاخ مشرق بي باك مي روم

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
درباره شاعر

زندگينامه‌ی خودنوشت منوچهر آتشي
دوم مهرماه 1310 در روستاي به نام "دهرود" دشتستان جنوب متولد شدم, خانواده ما جزء عشاير زنگنه كرمانشاه بودند كه در حدود 4 نسل پيش به جنوب مهاجرت كرده بودند.
نام خانوادگي من به دليل اينكه نام جد من "آتش‌‏خان زنگنه" بود"آتشي" شد، پدرم فردي باسوادي بود و به دليل علاقه‌‏اي كه سرگرد اسفندياري كه در جنوب به رضاخان كوچك مشهور بود, پدرم را به بوشهر انتقال داد و پدرم كارمند اداره ثبت و احوال بوشهر شد.

در سال 1318 به مكتب خانه رفتم در همان سال‌‏ها قرآن و گلستان سعدي را ياد گرفتم ولي به دليل شورشي كه در آن شهر شد سال دوم را تمام نكرده بودم از كنگان به بوشهر رفتم و در مدرسه فردوسي بوشهر ثبت نام كردم و تا كلاس چهارم در اين مدرسه بودم و در تمام اين دوران شاگرد اول بودم و كلاس پنجم را به دليل تغيير محل سكونت در مدرسه گلستان ثبت نام كردم.

كلاس ششم را با موفقيت در دبستان گلستان به پايان رساندم, در اين سال‌‏ها بود كه هوايي شدم و دلم براي روستا تنگ شد و با مخالفت‌‏هايي كه وجود داشت دست مادر دو برادر و خواهرم را گرفتم به روستا بازگشتيم و در چاهكوه بود كه با عشق آشنا شدم و اولين شعرهايم نيز مربوط به همين دوران است.

البته مساله علاقمندي من به شعر و شاعري به دوران كودكي‌‏ام باز مي‌‏گردد خيلي كوچك بودم كه به شعر علاقه‌‏مند شدم، اما اولين تجربه عشقي در چاهكوه اتفاق افتاد او نيز توجهي پاك و ساده دلانه به من داشت, آن دختر خيلي روي من تاثير گذاشت و در واقع او بود كه مرا شاعر كرد.

شاعر مجموعه"آواز خاك" در ادامه با بيان اين نكته كه در آن سال‌‏ها ترانه‌‏هاي زيادي سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطاني كه بعدها به آن دچار شد رد پايي اين عشق در تمام اشعار من به چشم مي‌‏خورد.

پس از آن به بوشهر بازگشتم و دوره متوسطه را در دبيرستان سعادت به پايان رساندم, در آن سال‌‏ها بود كه اشعارم را روزنامه‌‏هاي ديواري كه در اين مدرسه درست كرده بوديم منتشر مي‌‏كردم و حتي در اين سال‌‏ها در چند تئاتر نيز نقش‌‏هايي ايفاء كردم.

او در ادامه با بيان اين نكته كه پس از اتمام دوره دبيرستان به دانشراي عالي راه پيدا كرده است و به عنوان معلم مشغول به تدريس شده, گفت: در همين سال‌‏ها اولين شعرهايم را در مجله فردوسي منتشر كردم و اين شعرها محصول سرگشتگي در كوه‌‏ها و دره‌‏هاست كه به صورت ملموس در اشعار من بيان شده‌‏اند.

آشنايي با حزب توده تاثيرات بسيار زيادي بر آثار من گذاشت و شعرهاي زيادي براي اين حزب با نام‌‏هاي مستعار در روزنامه‌‏هاي آن روزها منتشر كردم و حتي در 29 مرداد پس از كودتا در ايجاد انگيزه به كارگران براي شورش نقش بسزايي داشتم, ولي با مسائلي كه براي حزب به‌‏وجود آمد,؛ از اين حزب فاصله گرفتم و فعاليت جدي سياسي من به نوعي پايان يافت.

من تاكنون دوبار ازدواج كرده‌‏ام كه هر دو بار كه بي‌‏ثمر بوده است, همسر اولم با اين كه دو فرزند از او داشتم (البته پسرم مانلي به دليل بيماري كه داشت فوت كرد) به دليل اينكه من حاضر نشدم با او به آمريكا بروم از من جدا شد و دخترم شقايق نيز در حال حاضر در آلمان وكيل است. در سال 1361 ازدواج ديگري داشتم كه آنهم به انجام نرسيد و يك دختر نيز از اين ازدواج دارم.

فعاليت‌‏ام را با آموزش و پرورش آغاز كردم البته شغل‌‏هاي متعددي را تجربه كردم, مدتي با صدا و سيما همكاري داشتم, مسئول شعر مجله تماشا بودم, مشاور ادبي نشريات و انتشارات مختلف بوده‌‏ام و در حال حاضر نيز در نشريه كارنامه مشغول هستم.

من با اين سن ام هيچ كتابي نيست كه در حوزه فعاليت‌‏ام ناخوانده مانده باشد, اگر كساني كه به شعر علاقه‌‏مند هستند و حس مي‌‏كنند قريحه شعري دارند به سراغ شعر بروند و گرنه به دنبال شعر رفتن كاري عبث و بيهوده است.

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
دست شما درد نکنه جناب یدی

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
ممنونم 16

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
اگر زرين كلاهي عاقبت هيچ اگر خود پادشاهي عاقبت هيچ

اگر ملك سليمانت ببخشند در آخر خاك راهي عاقبت هيچ

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
مرسی آقا جواد 16

descriptionدشت آلاله ها EmptyRe: دشت آلاله ها

more_horiz
[tr][td class=v style="WIDTH: 9.12em"]خوشا آنانکه الله یارشان بی
[/td][td class=vsp][/td][td class=v style="WIDTH: 9.12em"]بحمد و قل هو الله کارشان بی
[/td][/tr][tr][td class=v style="WIDTH: 9.12em"]خوشا آنانکه دایم در نمازند
[/td][td class=vsp][/td][td class=v style="WIDTH: 9.12em"]بهشت جاودان بازارشان بی[/td][/tr]
privacy_tip Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum
power_settings_newLogin to reply