زاهدی در برابر مرشد زانو زد و از او خواست تا به طریق سلوک هدایت شود مرشد متنی مقدس را در گوش او زمزمه کرد و به او هشدار داد آن را به احدی باز نگوید. زاهد پرسید : اگر بگویم چه خواهد شد؟ مرشد گفت : این متن را برای هر که باز گویی از جهل و رنج آزاد خواهد شد اما خود تو از طریق سلوک باز خواهی ماند و گرفتار عذاب خواهی شد .... هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود که زاهد به سوی بازار دوید جماعت زیادی را گرد خود جمع کرد و متن مقدس را برایشان خواند مریدان دیگر به مرشد خبر بردند و از او خواستند این مرد را به دلیل نافرمانی از دیر خارج کند . مرشد لبخندی زد و گفت :
(( او به هیچ یک از تعالیم من نیاز ندارد کردارش نشان داد که خود مرشدی کامل است ))
(( او به هیچ یک از تعالیم من نیاز ندارد کردارش نشان داد که خود مرشدی کامل است ))