چند روز پیش . ظهر رفتم تا در دفتر رو باز کنم (حول و حوش ساعت 2)
همه جا خلوت و هوا هم بد جوری گرم بود.
داشتم لیست حسابارو پرینت میگرفتم که یه خانوم خوش تیپ و قد بلند از جلو دفتر رد شد . اینقد هم با ناز راه میرفت که حد و حساب نداشت .انگاری داشت توی همون چیزای مد (مثل مد لباس و همینجو چیزا که نمیدونم چی بهش میگن؟) راه میرفت.
خلاصه چند متری که از دفتر دور شد (دور از جون شما) همچون افتاد که گفتم دست و پاش خورد شده .
خواستم برم ببینم مشکلی نداشته باشه که از جاش بلند شد.ولی نمیدونم چی بود که لی لی رفت پشت یه درختی و نشست (که پشت درخت دقیقا میشد روبروی در دفتر )
ما هم حس ماجراجوییمون رو(شاید هم فضولیمون) از جیب اوردیم بیرون و چشمامون رو زوم کردیم تا ببینیم آخر قصه چی میشه .
خوب که نگاه کردم دیدم یکی از پاشنه های کفشش (از اون پاشنه دو سه متریا هست) کنده شده و هر کاری میکنه نمیچسبه. وسعی داشت تا اون یکی پاشنه رو هم ازش بکنه و بره .
خوب خستتون نکنم ده دیقه ای شد و بالاخره با کلی زحمت اون یکی پاشنه رو هم خورد کرد وکفشش رو پوشید و بلند شد تا بره.
تا اینکه ایستاد که بره یهو زدم زیر خنده .اونقد خندیدم که ترکیدم ....جاتون خالی.
لابد دارین از خودتون میپرسین چی دیدم که اینجور خندیدم یا دلیل خنده من چی بود؟
آخه دیدم همون خانوم قد بلند و پر ناز و افاده . حالا شده نیم وجب و خودشو زد به کوچه حسن چپ و یاعلی .هر چه تندتر بره تا به خونه برسه .
آخر عزیز من مگه مجبوری کفشای اینجوری بپوشی که هم برا سلامتی خطر داره و هم ممکنه که اینجور بلایی سرت بیاد و یه بیکاری مثل من پیدا بشه و بهت بخنده .
این هم از ماجرای چند روز پیش من